فروشنده عشق
فروشنده عشق
part④
ویو هِیونگ:
بعد اینکه هانول رفت دنبال ا/ت رفتم پنجره اتاقو ببندم که متوجه یه ون مشکی شدم
دور و ور خونه هم کلی بادیگارد با کتو شلوار مشکی بودن
در ون باز بود و میشد دید که 3 نفر توش نشستن ولی چهرشون مشخص نبود
فکر کنم اینا همونان که بابا مارو بهشون فروخت
الان ما چطور بریم اخه
تو فکرم دنبال یه راهکار برای رفتن بودم که در باز شد
ا/ت و هانول بودن
هِیونگ: دخترا زود بیاین اینجا(منظورش سمت پنجرست)
ا/ت: اینا کین؟
هیونگ: اونایی که بابا مارو بهشون فروخت
ا/ت: اها یادم رفته توسط پدر عزیز تر از جانمون فرخته شدیم
هِیونگ: هه(پوزخند)
ا/ت: هانول مشکلی کت تو میگفتی چی بود؟
هانول: مشکلمون همینه دیگه اینا با هزارتا بادیگارد پایین صف بستن منتظر ماهستن بریم پایین سریع میگیرنمون نمیتونیم در بریم
ا/ت: یه فکری دارم
هیونگ و هانول:چه فکری؟
ا/ت:اونا قطعا سر دخترایی که نه دیدنشون نه میشناسنشون قمار نمیکنم قطعا مارو میشناسن
هیونگ و هانول: خب ما میتونیم کاری کنیم اونا عاشقمون بشن بعد وقتی بهمون اعتماد کردن از خونشون فرار کنیم
بفرمایید اینم پارت جدید کشتید منو شما😂
حداقل یه لایک کنید🥲
part④
ویو هِیونگ:
بعد اینکه هانول رفت دنبال ا/ت رفتم پنجره اتاقو ببندم که متوجه یه ون مشکی شدم
دور و ور خونه هم کلی بادیگارد با کتو شلوار مشکی بودن
در ون باز بود و میشد دید که 3 نفر توش نشستن ولی چهرشون مشخص نبود
فکر کنم اینا همونان که بابا مارو بهشون فروخت
الان ما چطور بریم اخه
تو فکرم دنبال یه راهکار برای رفتن بودم که در باز شد
ا/ت و هانول بودن
هِیونگ: دخترا زود بیاین اینجا(منظورش سمت پنجرست)
ا/ت: اینا کین؟
هیونگ: اونایی که بابا مارو بهشون فروخت
ا/ت: اها یادم رفته توسط پدر عزیز تر از جانمون فرخته شدیم
هِیونگ: هه(پوزخند)
ا/ت: هانول مشکلی کت تو میگفتی چی بود؟
هانول: مشکلمون همینه دیگه اینا با هزارتا بادیگارد پایین صف بستن منتظر ماهستن بریم پایین سریع میگیرنمون نمیتونیم در بریم
ا/ت: یه فکری دارم
هیونگ و هانول:چه فکری؟
ا/ت:اونا قطعا سر دخترایی که نه دیدنشون نه میشناسنشون قمار نمیکنم قطعا مارو میشناسن
هیونگ و هانول: خب ما میتونیم کاری کنیم اونا عاشقمون بشن بعد وقتی بهمون اعتماد کردن از خونشون فرار کنیم
بفرمایید اینم پارت جدید کشتید منو شما😂
حداقل یه لایک کنید🥲
۵.۱k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.