پادشاه دختر زیبایی داشت و شرط گذاشته و گفته بود که دخترم

پادشاه دختر زیبایی داشت و شرط گذاشته و گفته بود: که دخترم را به کسی میدهم که بتواند با شنا از استخر پر از تمساح من عبور کند ! بسیاری از دختر صرف نظر کردند و بسیاری هم در این راه کشته شدند تنها یک جوان مانده بود که ادعا میکرد که از شهری آمده که مردمش از هیچ قدرتی
نمیترسند جوان شجاعانه به آب زد. باتمساح ها جنگید و سالم از آب بیرون آمد. پادشاه مبهوت شده بود و می خواست دست دخترش را به دست آن جوان بسپارد که او دستش را کشید و به پادشاه گفت: دخترت باشه واسه خودت. من فقط اومدم ثابت کنم بچه شیرازم .پادشاه اشک تو چشاش حلقه بست و با بغض گفت: مترو شیراز راه افتاد؟؟!!

#طنز
#شیراز
#بچه_شهر
#پادشاه
#دختر_پادشاه
#تمساح
دیدگاه ها (۱۸)

️ تنها به غمم تسکین ، بخشد غزلِ حافظآنجا که چه زیبا گفت :دا...

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...البته اگه اون شرط ...

سلااااااام ...

صبحتون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط