دیشـــب خابتــو دیـدم جالبـه کـه کسیـو کـه هنـوز بغیـر عک
دیشـــب خابتــو دیـدم جالبـه کـه کسیـو کـه هنـوز بغیـر عکسـاش جایه دیـگ ندیدے توے رویاهاتــ لمسـش کنـی بنظرم اون ادمـ بایـد خیلـی عزیـز باشـه کـه خاباتـو ماله خودش کنـه...یکـی از لذتــ بخـش تریـن قسمـت عشقمـون همیـن خابایی ک منـو تـو توشون کنـار همیــم ..
دیشـب خابتــو دیــدم ....میخـاستــی برے کربلا و تو وچند تا از دوستات دم خونمون بودین
اومدمــ و با بغض برات حرف یکی از همون رفیقاتـو گفتم میخاستـ باهاتـ عکس برداره و رفیقت بش گف نمیخـاد ک بره و نیـاد ...
داشتـم حرف میزدمـــ ک یهــو محکــــم گرفتیـم تو بغلتـــ خیلی محکم بغلم کرده بودی تاحالا تصوری از تو بغلت بودن نداشتـم اما دیشبــ خیلی بهتـ نزدیکـ بودم داشتـم باهاتـ.ـ یکی میشــدم سرم میرسید ب گردنتــ سرمو بالا گرفتـمو گردنتـــ و بوسیـدم ..
لبخنــد زدی و من از خابــ پریدم ساعت نزدیـک چهـار صبح بـود سریع گوشیمـو برداشتم و انلاین شدم ک ببینـم اومدے یـا نـه ... نیـومده بودی یه نگـاه ب حرفای قبلمـون انداختـم و با خیالتــ راحـت خابیـدم ...
حس میکنـمـ هر چــی زمـان میگزره بیشتـر داری منــو تسـخیــر میکنــی ....❤ ️
دیشـب خابتــو دیــدم ....میخـاستــی برے کربلا و تو وچند تا از دوستات دم خونمون بودین
اومدمــ و با بغض برات حرف یکی از همون رفیقاتـو گفتم میخاستـ باهاتـ عکس برداره و رفیقت بش گف نمیخـاد ک بره و نیـاد ...
داشتـم حرف میزدمـــ ک یهــو محکــــم گرفتیـم تو بغلتـــ خیلی محکم بغلم کرده بودی تاحالا تصوری از تو بغلت بودن نداشتـم اما دیشبــ خیلی بهتـ نزدیکـ بودم داشتـم باهاتـ.ـ یکی میشــدم سرم میرسید ب گردنتــ سرمو بالا گرفتـمو گردنتـــ و بوسیـدم ..
لبخنــد زدی و من از خابــ پریدم ساعت نزدیـک چهـار صبح بـود سریع گوشیمـو برداشتم و انلاین شدم ک ببینـم اومدے یـا نـه ... نیـومده بودی یه نگـاه ب حرفای قبلمـون انداختـم و با خیالتــ راحـت خابیـدم ...
حس میکنـمـ هر چــی زمـان میگزره بیشتـر داری منــو تسـخیــر میکنــی ....❤ ️
۹۲۴
۲۳ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.