می خواهم معنای دوست داشتن را

می خواهم معنایِ دوست داشتن را
تازه کنم !
دارد خاک می خورد زیرِ خروارها بی تفاوتی
دارد مچاله می شود
دارد می میرد
بیچاره مانده است
میانِ غرور و بدبینی و مسمومیتِ آدمها
دارد رنگ می بازد آنقدر که
بی حرمتش کرده اند !
می خواهم آنقدر دوستت بدارم
تا مردم بپرسند از تو
این کارها چیست این دیوانه می کند ؟
و تو بگویی با خنده ای و شوقی :
دارد برایم دیوانگی می کند
و دوست داشتن نامِ دیگرِ دیوانگی ست
دیوانه ی یک بودن
دیوانه ی شب تا سحر
گفتن و خندیدن و رقصیدن هایِ
دو نفره
دوست داشتن! آخ امان از این دوست داشتن
که اگر ناب باشد
مستت می کند
یک مستیِ شیرین
بی پشیمانی
بی نبودن ...✒
دیدگاه ها (۲)

'#رویای_پاییزی_من#دِلْ به دِلَْبر دادم و ،دلدار ،دلْ را ، دل...

تو سبز جاودان بمان که منپرنده ای مهاجرم که از فراز باغ باصفا...

.این همه راه که آمدمکمتر بوداز این یک قدمکه به تو مانده است ...

___تو نرفته ایتو تکثیر شده ایمن در برابر هزار "تو"تنهایم....

یک بار پرسیدی که چرا خود را دیوانه ی تو خطاب میکنم، آنگاه با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط