راستش هیچ چیز به اندازه ی این که همه ی زندگی ام را بریزم

راستش هیچ چیز به اندازه ی این که همه ی زندگی ام را بریزم توی چمدانی و تمام گوشه های دنج جهان را بگردم ، خوشحالم نمی کند !
دلم می خواهد بدانم ؛ زبانِ برگ ها در همه جای دنیا یکی ست ؟
ستاره ها همه جا یک جور می درخشند ، آفتاب ، با همین صمیمیت می تابد ؟!
و خدا همه جا به همین اندازه مهربان است ؟!
دوست دارم نبض زمین را بگیرم و گوشه گوشه ی جهان را نفس بکشم ،
دوست دارم همیشه در سفر باشم ...
که هیچ چیز به اندازه ی اکتشافات تازه و سفرهای طولانی ، خوشحالم نمی کند !
سفر ، نوعی نقض قانون ثبات و تسلیم است ،
نوعی شکست دادنِ مشکلات ، دردها ، عادت ها و وابستگی ها
به عقیده ی من ؛ جهانگردها ، خوشبخت ترین آدم های زمین اند ،
غصه هایی که نباید را نمی خورند ، دردهایی که نباید را نمی کشند و قبل از اینکه رنجی به سراغشان بیاید کوله بارشان را می بندند و می روند ...
جهانگردها معنای درستِ زندگی را فهمیده اند
و شاید رنجِ آدمی از همین سکون و "یک جا ماندن" باشد ...
#نرگس
دیدگاه ها (۱)

‌نترسید!رفتنیها را بگذارید بروند...باور کنید همیشه اصرار زیا...

چشمهای تو که مال من باشددیگر چه فرق میکند چرخِ دنیا به کدام ...

ما نسلِ مظلومی بودیم ...نسلی که در اوج بی انصافیِ زمانه متول...

‌آدم جنگیدن نباشید!به‌ خصوص برای آن هایی که ثابت کرده‌اند .....

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

باقی تابستان عجیب و محیرالعقول طی می‌شود.ماه گذشته از اینکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط