رمان
وقتی رئیست بود.............🤍✨
P17
"پس برگشتم و پرسیدم "
ات:خانم هوانگ کیه؟
"با صدای من همه ساکت شدن یکی برگشت و گفت"
♡:نمیدونی خانم هوانگ کیه؟
ات:نه من تازه اومدم
♡:اها، خانم هوانگ یه برند لوازم آرایش داره و خیلی آدم سخت گیر و دقیقیه امروزم قراره یه مدل برای فشن شوی هفته ی دیگه انتخاب کنه چون یکی از مدل ها مریض شده و نمیتونه بیاد
ات:اها مرسی
"در آسانسور باز شد وارد شدیم و رفتم توی اتاق خودم داشتم فکر میکردم اون مدل باید چه خصوصیاتی باید داشته باشه .طبق چیز هایی که میدونم باید قد بلند ،بدن اسکینی و لاغر،و چهره ای خوب باید داشته باشه
توی فکر بودم که یهو یادم اومد باید برم پیش سومین شی پس بلند شدم که برم پیش آقای کیم که در اتاق خورده شد درو باز کردم دیدم یه آقای کیم ،شکه شدم چون فکر نمیکردم بیان اینجا پس با تعجب پرسیدم
ات:اقای کیم؟شما این....
تهیونگ:یه خواهشی ازت دارم ات
ات:بفرمایید
تهیونگ:میشه از جیهو برای چند ساعد مراقبت کنی؟
ات:بله حتما
تهیونگ:داره میاد اینجا من باید برم با خانم هوانگ ملاقات دارم
"داشت میرفت که با حرفم متوقف شد
ات:راستی آقای کیم امشب جیهو رو میبرم خونه تا شما بیاید
"انگار کلیدی توی ذهنش روشن شد و گفت
تهیونگ:مطمئنی ؟؟
ات:آره و یه چیزی
"صورتش رو به حالت تعجب درآورد و منتظر ادامه ی حرف من شد
ولی من با کمی فکر بیشتر به این نتیجه رسیدم که نباید حرفی بزنم پس گفتم
ات:هیچی ولش کنید
"با این حرف من صورتش به حالت اورد در اومد و برگشت و رفت و منو با افکاری بهم ریخته تنها گذاشت ،اگر توی جمع اون کیجو ی عوضی درباره ی رابطمون حرف بزنه چی؟آبروم پیش آقای کیم و پدرشون میره البته که همشون خبر دارم ولی نمیخوام کسی متوجه ساده لوح بودن من بشه "
................
اینم یه پارت طولانی برای شما😂
P17
"پس برگشتم و پرسیدم "
ات:خانم هوانگ کیه؟
"با صدای من همه ساکت شدن یکی برگشت و گفت"
♡:نمیدونی خانم هوانگ کیه؟
ات:نه من تازه اومدم
♡:اها، خانم هوانگ یه برند لوازم آرایش داره و خیلی آدم سخت گیر و دقیقیه امروزم قراره یه مدل برای فشن شوی هفته ی دیگه انتخاب کنه چون یکی از مدل ها مریض شده و نمیتونه بیاد
ات:اها مرسی
"در آسانسور باز شد وارد شدیم و رفتم توی اتاق خودم داشتم فکر میکردم اون مدل باید چه خصوصیاتی باید داشته باشه .طبق چیز هایی که میدونم باید قد بلند ،بدن اسکینی و لاغر،و چهره ای خوب باید داشته باشه
توی فکر بودم که یهو یادم اومد باید برم پیش سومین شی پس بلند شدم که برم پیش آقای کیم که در اتاق خورده شد درو باز کردم دیدم یه آقای کیم ،شکه شدم چون فکر نمیکردم بیان اینجا پس با تعجب پرسیدم
ات:اقای کیم؟شما این....
تهیونگ:یه خواهشی ازت دارم ات
ات:بفرمایید
تهیونگ:میشه از جیهو برای چند ساعد مراقبت کنی؟
ات:بله حتما
تهیونگ:داره میاد اینجا من باید برم با خانم هوانگ ملاقات دارم
"داشت میرفت که با حرفم متوقف شد
ات:راستی آقای کیم امشب جیهو رو میبرم خونه تا شما بیاید
"انگار کلیدی توی ذهنش روشن شد و گفت
تهیونگ:مطمئنی ؟؟
ات:آره و یه چیزی
"صورتش رو به حالت تعجب درآورد و منتظر ادامه ی حرف من شد
ولی من با کمی فکر بیشتر به این نتیجه رسیدم که نباید حرفی بزنم پس گفتم
ات:هیچی ولش کنید
"با این حرف من صورتش به حالت اورد در اومد و برگشت و رفت و منو با افکاری بهم ریخته تنها گذاشت ،اگر توی جمع اون کیجو ی عوضی درباره ی رابطمون حرف بزنه چی؟آبروم پیش آقای کیم و پدرشون میره البته که همشون خبر دارم ولی نمیخوام کسی متوجه ساده لوح بودن من بشه "
................
اینم یه پارت طولانی برای شما😂
- ۴.۱k
- ۰۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط