مشتاق درد را به مداوا چه احتیاج

مشتـاق درد را ، بـه مـداوا چـه احتیـاج؟


بیمـار عشق را، بـه مسیحا چـه احتیـاج؟


تا کی بـه ناز رفتن و گفتن کـه جان بده؟


جان میـدهم بیـا، به تقاضا چه احتیاج؟
دیدگاه ها (۰)

شب آمـد و خیـالِ او، رهـا نمی کند مـراز خاطراتِ هـر شَبـش، ...

ﻋﻤﯿــــﻖ ﺗــــــــﺮﯾﻦﺯﺧــــــﻢ ﻫﺎے ﺩﻟــــﻢﯾــــــﺎدﮔـــــﺍﺭے...

نیستی یک لحظه غایب از دلم ای جانِ جانگر بـه ظاهر غایبی ، در ...

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط