خورشید محو گیسوی بالا بلندتان

خورشید محو گیسوی بالا بُلندتان
افتاده تا نسیم به دست کمندتان

لب های طعمِ نیشکرِ باغ های شرق
هی -آب شد که روی لبم با قندتان

موج خلیج فارس شده چین دامنت
یا چشمه هائی از سبلان دستبندتان

انگار رستخیز گیاهان نگاهِ توست
دف می زند کسی مگر از پشت خنده تان

آدم شدم-شدم شب شبنمِ سکوت و سیب
از کائنات تا که چه باشد پَسندِتان

#اصغر_کرمشاهی

#عاشقانه_های_پاک #عاشقانه #عشق #فکرنو
دیدگاه ها (۱)

رسید لب به لب و بوسه های ناب زدیمدو جام بود که با نیت شراب ز...

چشم مولا که شد از نور تو روشن ای ماهگفت: لا حول و لا قوة الا...

نامه دادم نخوری سیبولی دیر رسید...#علیرضا_آذر #عاشقانه_های_پ...

دیوانه را توان به محبت نمود رامما را محبت است که دیوانه میکن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط