(بعد چند روز که ا.ت هم خونه تهیونگ بود روزی رسید که باید
(بعد چند روز که ا.ت هم خونه تهیونگ بود روزی رسید که باید سفر میکردن)
+ا.ت من پایین منتظرم
_باشه
+زود بیا
_باشه.... امدم
+خوش امدی
_بیا برنامه بریزیم
+اکی خب شب دوم میریم برج
_باشه
+بیا رسیدیم فرودگاه
(در فرودگاه و بعد در پاریس فرود آمدن و به سمت هتل رفتن ساعت 1 شب بود فردا قرار بود استراحت کنن ولی شبش در اختیار تهیونگ بود ا.ت شوق این رو داشت که ته میخواد چیکار کنه)
+ا.ت آماده شو بریم
_کجا
+برج الان شبه و در اختیار من
_باشه بریم
(ا.ت یک لباس بسیار زیبا پوشید عکسش رو میزارم)
+خب پرنسس رسیدیم بریم بالای برج
_تهیونگ خیلی خسته شدم
+دو تا ردیف دیگه میرسیم شد 1 ردیف آها چشمات رو ببند
_چرا
+ببند
_اکی
(وقتی چشماش رو باز کرد متوجه بادکنک هاي نوشته شده بو با من ازدواج کن شد و شمع هایی که پایین پاش بودن شد و تهیونگ زانو زده ویک حلقه قشنگ داشت تهیونگ سکوت رو شکست و گفت
"بامن ازدواج میکنی"
_بلههههه
(زمان حال)
$مامان این آخر داستان بود
_آره قشنگم دیگه دیر وقته برو بخواب فردا باید بری مدرسه
$چشم شب بخیر
_شب بخیر +شب بخیر عزیزم 💋
+ا.ت من پایین منتظرم
_باشه
+زود بیا
_باشه.... امدم
+خوش امدی
_بیا برنامه بریزیم
+اکی خب شب دوم میریم برج
_باشه
+بیا رسیدیم فرودگاه
(در فرودگاه و بعد در پاریس فرود آمدن و به سمت هتل رفتن ساعت 1 شب بود فردا قرار بود استراحت کنن ولی شبش در اختیار تهیونگ بود ا.ت شوق این رو داشت که ته میخواد چیکار کنه)
+ا.ت آماده شو بریم
_کجا
+برج الان شبه و در اختیار من
_باشه بریم
(ا.ت یک لباس بسیار زیبا پوشید عکسش رو میزارم)
+خب پرنسس رسیدیم بریم بالای برج
_تهیونگ خیلی خسته شدم
+دو تا ردیف دیگه میرسیم شد 1 ردیف آها چشمات رو ببند
_چرا
+ببند
_اکی
(وقتی چشماش رو باز کرد متوجه بادکنک هاي نوشته شده بو با من ازدواج کن شد و شمع هایی که پایین پاش بودن شد و تهیونگ زانو زده ویک حلقه قشنگ داشت تهیونگ سکوت رو شکست و گفت
"بامن ازدواج میکنی"
_بلههههه
(زمان حال)
$مامان این آخر داستان بود
_آره قشنگم دیگه دیر وقته برو بخواب فردا باید بری مدرسه
$چشم شب بخیر
_شب بخیر +شب بخیر عزیزم 💋
۱۴.۵k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.