عقیق یمینی
بردار از این دل هوس ناشدنی را
دیوانگی و دردسرو بی وطنی را
سرگشته یوسف شده چون باد ،مشامم
تاگم نکند عطر چنین، پیرهنی را
دلخون تَرِ از جام شراب است دل من
کم کرده اگر روی عقیق یمنی را
دیوانه ی دیوانه ی تو می روم از شهر ...
بیرون کنم از جان و تنم ما و منی را
بر دار بیاویز سرم را که چو مهری
منسوخ کند واژه ی پیمان شکنی را
ای شعر ترین بیت غزلهای معاصر
برخیز و بیارا گل شیرین سخنی را
باعشق میا ،راه که با غیر شریک است
درقافله ات باب مکن راهزنی را
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
دیوانگی و دردسرو بی وطنی را
سرگشته یوسف شده چون باد ،مشامم
تاگم نکند عطر چنین، پیرهنی را
دلخون تَرِ از جام شراب است دل من
کم کرده اگر روی عقیق یمنی را
دیوانه ی دیوانه ی تو می روم از شهر ...
بیرون کنم از جان و تنم ما و منی را
بر دار بیاویز سرم را که چو مهری
منسوخ کند واژه ی پیمان شکنی را
ای شعر ترین بیت غزلهای معاصر
برخیز و بیارا گل شیرین سخنی را
باعشق میا ،راه که با غیر شریک است
درقافله ات باب مکن راهزنی را
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
۱.۵k
۰۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.