* 💞﷽💞
* 💞﷽💞
💗 #خریدار_عشق 💗
#قسمت12
مانتو سرمه ای مو از داخل کمد بیرون آوردم
با مقنعه مشکی ،لباسمو پوشیدمو
رفتم پایین
- مامان جون خداحافظ
مامان: کجا کجا؟
- دانشگاه دیگه!
مامان: نمیگفتی فک میکردم میخوای بری پارتی!
منظورم با شکم خالی کجا بری
- حوصله خوردن ندارم ،دانشگاه یه چیزی میخورم
مامان: بیخود غذای دانشگاه و نخور،صبر کن
مسموم بشی چکار کنم من...
الان چند تا لقمه شامی میارم تو راه بخور
- الهی قربونت برم
بعد گرفتن لقمه ها مامانو بوسیدم رفتم
رسیدم سر کوچه یه دربست گرفتم و رفتم دانشگاه وارد محوطه شدم
مریم و سهیلا اومدن سمتم
سهیلا: چرا گوشیت خاموشه دختر
- یه کلمه دیگه حرف بزنین میکشمتون...
💗 #خریدار_عشق 💗
#قسمت12
مانتو سرمه ای مو از داخل کمد بیرون آوردم
با مقنعه مشکی ،لباسمو پوشیدمو
رفتم پایین
- مامان جون خداحافظ
مامان: کجا کجا؟
- دانشگاه دیگه!
مامان: نمیگفتی فک میکردم میخوای بری پارتی!
منظورم با شکم خالی کجا بری
- حوصله خوردن ندارم ،دانشگاه یه چیزی میخورم
مامان: بیخود غذای دانشگاه و نخور،صبر کن
مسموم بشی چکار کنم من...
الان چند تا لقمه شامی میارم تو راه بخور
- الهی قربونت برم
بعد گرفتن لقمه ها مامانو بوسیدم رفتم
رسیدم سر کوچه یه دربست گرفتم و رفتم دانشگاه وارد محوطه شدم
مریم و سهیلا اومدن سمتم
سهیلا: چرا گوشیت خاموشه دختر
- یه کلمه دیگه حرف بزنین میکشمتون...
۲.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.