جنگل یوسانگ
#پارت ۱۰
_تو فقط بخاطر یه مشت آدم احمق که معلوم نیست اصلا کین و چیکارن دوست منو به فنا دادی! اصلا چرا باید این ساختمون قرنطینه بشه در ضمن تو پلیسی چطور حتی از بیرون خبر نداری!
لاهی خندید و موهاشو با دستش به عقب هدایت کرد و زبونش رو به گونش فشرد
_اوکی اگه اوضاع برات سخته برو بیرون خب من اگه میدونستم هم اینجا میموندم چون مثل تو انقدر به فکر خودم نیستم این مردم رو ببین اگه ما نبودیم الان همشون توسط همونایی که دوستت رو گاز گرفتن انسانیت شون رو از دست می دادن
کوک خود خواه بود قبول و اما باز باید اینجا میموند قبول نمی کرد که یکی دیگه از افرادش رو از دست بده اون گنگ احمق کرون بیرون رفته بودن و تموم شون مبتلا شده بودن تیمارستان امن نبود و همه ی اینا در کسری از ثانیه اتفاق افتاده و فرصت رفتن به خارج از کشور رو ازش گرفته بود
لاهی که متوجه شده بود که کوک قصد بحث ندارم به سمت سطل آشغال رفت تا دستمالی که خونش رو پاهاش پاک کرده بود داخل بندازه که با دیدن صحنه مقابلش کمی عقب کشید
کوک دستش رو از روی سرش برداشت و نگاش کرد
هر دو با حیرت به هم نگاه می کردن
یک سطل با پارچه های خونی قطعا یک یا شاید چند فرد آلوده بین اونها بود
_دیگه دیره باید همین الان اونها رو پیدا کنیم
_درسته اما بدون اینکه بفهمن
کوک نگاهی بهش انداخت
_فکری داری؟
_تقریبا راستی من کارکنان آلوده رو جدا می کنم تو هم یک مکان توی تیمارستان برای موندن باید پیدا کنی
کوک خندید باز هم اون
_چرا من؟
_ببین هیچکس از افراد اینجا شجاعت نداره اگه به فکر اونا نیستی به فکر بقای خودت باش
کوک کلافه هوفی کشید و به سمت افرادش رفت تا با هم به بررسی ساختمان برسن
_هی
لاهی قبل رفتن کوک رو صدا زد
_قبل رفتن برا شناختشون خون لازمه
کوک برگشت و چاقوی دست لاهی رو نگاه کرد
احمق شده؟
اما ته سریع دوربینش رو روشن کرد
که کوک پس کله ای بهش زد
_چیکار می کنی؟
کوک گفت و لاهی چاقو رو سمت دستش گرفت
_حیفم میاد
خواست نوک انگشت اشارشو یکم ببره که
...
نویسنده:ℳℴ𝓃𝓉𝒽
کپی مجاز نیست و حرام است مراقب باشید ❌
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.