پارت دوم
پارت دوم
~~~~~~~~~~~~~~~~
«ساعت ۹:۲۱ دقیقه شب»
°همچنان میرا ویو°
اون پسره جونگ کوک از مغازه رفت بیرون و بعد چند دقیقه با گذاشتن پاش روی پدال ماشین حرکت کرد و رفت سمت خونش..راستش ب دوس دخترش حسودیم میشه..آخه جونگ کوک هم خوشتیپه هم جذابه هم کراشه و کلن همه ی چیزای ی دوست پسر ایده آل رو داره..کاش من جای دوس دخترش بودم
از پشت میز کنار اومدم و ب سمت گل ها رفتم..اسپری آب رو برداشتم و روی گلا آب پاشیدم و بو کردم..من خیلی گل دوس دارم..و برای همین توی همچین مغازه ای کار میکنم..گلا کاری میکنن هرچی مشکلاته فراموش کنم
بد از آب دادن ب گلا و تقویت کردنشون مشتری های دیگه رو را انداختم و چون دیر وقت بود مغازه رو بستم و تو ماشینم نشستم تا برم خونه..
استارت زدم و با گذاشتن پام رو پدال و حرکت دادن دنده ی ماشین ب سمت خونه حرکت کردم..
من تو ی خونه ی مجردی ک نه خیلی بزرگه ن خیلی کوچیک زندگی میکنم
در حد ۷۰ متر..ک ده تا پله میخوره و بالا دوتا اتاق خواب داره..
و ی پذیرایی و آشپزخونه کوچیک..بلاخره رسیدم خونه
ب سمت اتاق رفتم و بعد از ی حموم کوتاه لباس پوشیدم و چون میلی ب خوردن غذا نداشتم خودمو رو تخت پرت کردم و خابم برد..
~~~~~~~~~~~~~~
بخاطر تولد جونگ کوکی گذاشتممم،ولی شرطا نرسیده بودااا ایندفه شرطا رو برسونید^_^
شرایط:
لایک:۲۵
کامنت:۲۵
~~~~~~~~~~~~~~~~
«ساعت ۹:۲۱ دقیقه شب»
°همچنان میرا ویو°
اون پسره جونگ کوک از مغازه رفت بیرون و بعد چند دقیقه با گذاشتن پاش روی پدال ماشین حرکت کرد و رفت سمت خونش..راستش ب دوس دخترش حسودیم میشه..آخه جونگ کوک هم خوشتیپه هم جذابه هم کراشه و کلن همه ی چیزای ی دوست پسر ایده آل رو داره..کاش من جای دوس دخترش بودم
از پشت میز کنار اومدم و ب سمت گل ها رفتم..اسپری آب رو برداشتم و روی گلا آب پاشیدم و بو کردم..من خیلی گل دوس دارم..و برای همین توی همچین مغازه ای کار میکنم..گلا کاری میکنن هرچی مشکلاته فراموش کنم
بد از آب دادن ب گلا و تقویت کردنشون مشتری های دیگه رو را انداختم و چون دیر وقت بود مغازه رو بستم و تو ماشینم نشستم تا برم خونه..
استارت زدم و با گذاشتن پام رو پدال و حرکت دادن دنده ی ماشین ب سمت خونه حرکت کردم..
من تو ی خونه ی مجردی ک نه خیلی بزرگه ن خیلی کوچیک زندگی میکنم
در حد ۷۰ متر..ک ده تا پله میخوره و بالا دوتا اتاق خواب داره..
و ی پذیرایی و آشپزخونه کوچیک..بلاخره رسیدم خونه
ب سمت اتاق رفتم و بعد از ی حموم کوتاه لباس پوشیدم و چون میلی ب خوردن غذا نداشتم خودمو رو تخت پرت کردم و خابم برد..
~~~~~~~~~~~~~~
بخاطر تولد جونگ کوکی گذاشتممم،ولی شرطا نرسیده بودااا ایندفه شرطا رو برسونید^_^
شرایط:
لایک:۲۵
کامنت:۲۵
۴.۸k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.