against each other⁶
رفتم داخل قصر که دیدم داره توی اتاقا و....سَرَک میکشه
تک خنده ای کردم و زیر ل_ب گفتم کیوت
رفتم پیشش و..'فضولی تموم شد پرنسس؟'
سری صداشو صاف کردو گفت
"باید دکور اینجاره تغییر بدیم"
با بهت بهش خیره شدم...و بعد رک گفتم
'نمیشه'
اخمی کرد...
"دست توکه نیست ازاین به بعد اینجا قصر منم هست پس هرکاری بخوام میکنم اینجاهم اصن چیدمانش خوب نیست باید یه دست درس حسابی بکشم به اینجا"
یونگی چشمی گردوند
'اهه پرنسس من باتو چیکار کنم؟خیله خب باشه هرکاری میخوای بکن'
الیز خنده ای کردو دستشو اورد...
یونگی دوباره چشمی گردوندو
یه کیسه سکه تو دستش گزاشت
الیز نگاهی بهش انداخت و مظلوم گفت...
'همین'
"گایز خودتون میدونین دیگه العان زمانی نیستش که بگم بلک کارتشو گزاشت دست الیز...تو اون دوره...همین سکه بگم بهتره"
یونگی با بهت نگاهی به الیز انداخت
'به خدمتتون برسونم که میشه با این یه خونه تو روستارو خرید بعد میگی همین پرنسس؟'
الیزم با پررویی جواب داد
"خیر سرم ملکه یه قبیله ام بعد همینو بهم میدی؟یونگیاااا سه تا کیسه بده دیگههه....."
یونگی با تعجب نگاش کرد که الیز فهمید چه گ_ن_دی زده گفتن اسم تو قبیله گرگینه به معنیه جفت بودن بود.
'بیا دیگه امگا و آلفا ها و بتا هارم قاطی فیک کردم..حیحی'
الیز اهمی گفت و 'عاممم خب سه تا کیسه دیگه کجاست؟'
یونگی که از پررویی دختر روبروش حرص میخورد
سه تا کیسه دیگم داد بهم و گفت
'چشم بهت نخوره پرنسس'
الیزم مشتاقانه سرتکون داد..
"حتما پادشاه منکه از دستورات شما سرپیچی نمیکنم پس پیش به سوی خرید و بعد با چنتا همراه محو شد"
و یونگی موند با جیب خالی...
________________________________________________________________
تک خنده ای کردم و زیر ل_ب گفتم کیوت
رفتم پیشش و..'فضولی تموم شد پرنسس؟'
سری صداشو صاف کردو گفت
"باید دکور اینجاره تغییر بدیم"
با بهت بهش خیره شدم...و بعد رک گفتم
'نمیشه'
اخمی کرد...
"دست توکه نیست ازاین به بعد اینجا قصر منم هست پس هرکاری بخوام میکنم اینجاهم اصن چیدمانش خوب نیست باید یه دست درس حسابی بکشم به اینجا"
یونگی چشمی گردوند
'اهه پرنسس من باتو چیکار کنم؟خیله خب باشه هرکاری میخوای بکن'
الیز خنده ای کردو دستشو اورد...
یونگی دوباره چشمی گردوندو
یه کیسه سکه تو دستش گزاشت
الیز نگاهی بهش انداخت و مظلوم گفت...
'همین'
"گایز خودتون میدونین دیگه العان زمانی نیستش که بگم بلک کارتشو گزاشت دست الیز...تو اون دوره...همین سکه بگم بهتره"
یونگی با بهت نگاهی به الیز انداخت
'به خدمتتون برسونم که میشه با این یه خونه تو روستارو خرید بعد میگی همین پرنسس؟'
الیزم با پررویی جواب داد
"خیر سرم ملکه یه قبیله ام بعد همینو بهم میدی؟یونگیاااا سه تا کیسه بده دیگههه....."
یونگی با تعجب نگاش کرد که الیز فهمید چه گ_ن_دی زده گفتن اسم تو قبیله گرگینه به معنیه جفت بودن بود.
'بیا دیگه امگا و آلفا ها و بتا هارم قاطی فیک کردم..حیحی'
الیز اهمی گفت و 'عاممم خب سه تا کیسه دیگه کجاست؟'
یونگی که از پررویی دختر روبروش حرص میخورد
سه تا کیسه دیگم داد بهم و گفت
'چشم بهت نخوره پرنسس'
الیزم مشتاقانه سرتکون داد..
"حتما پادشاه منکه از دستورات شما سرپیچی نمیکنم پس پیش به سوی خرید و بعد با چنتا همراه محو شد"
و یونگی موند با جیب خالی...
________________________________________________________________
- ۲۷.۵k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط