تا از سرت آن روسری افتاد و جدا شد

تا از سَرت آن روسری افتاد و جدا شد
این قلبم از آن روز کمی سربه هوا شد

از عطر ِ تنت کوچه و بازار و محله
خوشبوتر از عطاری ِ بازار ِ رضا شد
دیدگاه ها (۱۶)

....؟.....:زخم شدم ....شیشه به زخمم نشست ......شیشه شدم .......

دلگیرماز تمام روز هایی کهباران نمی باردنمی دانمغیر از هوای ا...

پاییز هم پاییزای قدیم سوز میزد توی تن آدم دلش میلرزید . یاد ...

«از کوچه که پیچیدی...»بارون تازه بند اومده بود. کوچه‌ها هنوز...

#داستان_شبدرویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط