وطن یعنی اوستا خواندن دل / به آیین اهورا ماندن دل
وطن یعنی اوستا خواندن دل / به آیین اهورا ماندن دل
وطن تیروکمانِ آرش ماست / سیاوشهای غرقِ آتش ماست
وطن منشور آزادی کورش / شکوه جوشش خون سیاوش
وطن نقشونگار تخت جمشید / شکوه روزگارِ تخت جمشید
وطن فردوسی و شهنامه اوست / که ایران زنده از هنگامه اوست
وطن آوای رخش و بانگِ شبدیز / خروش رستم و گلبانگ پرویز
وطن شیرین خسرو پرورِ ماست / صدای تیشه افسونگر ماست
وطن چنگ است بر چنگ نکیسا / سرود باربدها خسرو آسا
وطن یعنی سرود رقص آتش / به استقبال نوروزی فرهوش
وطن یعنی درختی ریشه در خاک / اصیل و سالم و پر بهره و پاک
وطن یعنی سرود پاک بودن / نگهبان تمام خاک بودن
وطن را لالههای سرنگون است / که از خون شهیدان لالهگون است
وطن شوش و چغارنبیل و کارون / ارس، زایندهرود و موجِ جیحون
وطن خرم ز دین بابک پاک / که رنگین شد ز خونش چهره خاک
وطن یعقوب لیث آرد پدیدار / و یا نادرشه پیروز افشار
به یک روزش طلوع مازیار است / دگر روزش ابومسلم به کار است
وطن یعنی صفای روستایی / زلال چشمههای بی ریایی
وطن یعنی دو دست پینه بسته / به پای دار قالیها نشسته
وطن یعنی هنر یعنی ظرافت / نقوش فرش در اوج لطافت
وطن در هی هی چوپان کرد است / که دل را تا بهشت عشق برده است
وطن یعنی تفنگ بختیاری / غرور ملی و دشمن شکاری
وطن یعنی بلوچ با صلابت / دلی عاشق نگاهی با مهابت
وطن یعنی خروش شروه خوانی / ز خاک پاک میهن دیده بانی
ز عطر خاک میهن گر شوی مست / کویر لوت ایران هم عزیز است
وطن یعنی بلندای دماوند / ز قهر ملتش، ضحاک در بند
وطن یعنی سهند سرفرازی / چنان ستارخانش پاکبازی
مرا نقش وطن در جان جان است / همان نقشی که در نقش جهان است.
وطن تیروکمانِ آرش ماست / سیاوشهای غرقِ آتش ماست
وطن منشور آزادی کورش / شکوه جوشش خون سیاوش
وطن نقشونگار تخت جمشید / شکوه روزگارِ تخت جمشید
وطن فردوسی و شهنامه اوست / که ایران زنده از هنگامه اوست
وطن آوای رخش و بانگِ شبدیز / خروش رستم و گلبانگ پرویز
وطن شیرین خسرو پرورِ ماست / صدای تیشه افسونگر ماست
وطن چنگ است بر چنگ نکیسا / سرود باربدها خسرو آسا
وطن یعنی سرود رقص آتش / به استقبال نوروزی فرهوش
وطن یعنی درختی ریشه در خاک / اصیل و سالم و پر بهره و پاک
وطن یعنی سرود پاک بودن / نگهبان تمام خاک بودن
وطن را لالههای سرنگون است / که از خون شهیدان لالهگون است
وطن شوش و چغارنبیل و کارون / ارس، زایندهرود و موجِ جیحون
وطن خرم ز دین بابک پاک / که رنگین شد ز خونش چهره خاک
وطن یعقوب لیث آرد پدیدار / و یا نادرشه پیروز افشار
به یک روزش طلوع مازیار است / دگر روزش ابومسلم به کار است
وطن یعنی صفای روستایی / زلال چشمههای بی ریایی
وطن یعنی دو دست پینه بسته / به پای دار قالیها نشسته
وطن یعنی هنر یعنی ظرافت / نقوش فرش در اوج لطافت
وطن در هی هی چوپان کرد است / که دل را تا بهشت عشق برده است
وطن یعنی تفنگ بختیاری / غرور ملی و دشمن شکاری
وطن یعنی بلوچ با صلابت / دلی عاشق نگاهی با مهابت
وطن یعنی خروش شروه خوانی / ز خاک پاک میهن دیده بانی
ز عطر خاک میهن گر شوی مست / کویر لوت ایران هم عزیز است
وطن یعنی بلندای دماوند / ز قهر ملتش، ضحاک در بند
وطن یعنی سهند سرفرازی / چنان ستارخانش پاکبازی
مرا نقش وطن در جان جان است / همان نقشی که در نقش جهان است.
۳.۶k
۰۷ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.