درگیر یه جور سختی خوشایندم درگیر مدام افتادنو دوباره ب

درگیر یه جور سختی خوشایند‌م. درگیر مدام افتادن‌و دوباره برخواستن‌و یاد گرفتنِ نوع دیگه‌ از مبارزه کردن. درگیر برخورد با مانع‌ها و یاد گرفتنِ راه‌های گوناگون برای پیش بردن‌ مسیر و حرکت کردن. درگیر مدام نزدیک شدن‌و دور شدن از آدم‌ها و یاد گرفتن طرز برخورد با هرنوع طیف شخصیتی‌و در نهایت انتخاب بین ادامه‌ی ارتباط یا قطع کردن. مدام درگیر و در دام هر بخش از زندگی‌م‌و دائم در حال یاد گرفتن‌و قدم برداشتن‌و جلو رفتن.
_سامیار







به من گفتند حالم خوب می‌شود؛
و نخواهم مُرد؛
فقط درد زیادی می‌کشم.

بیست و هفت بهمن چهارصد و دو
دو و بیست و نه بامداد
دیدگاه ها (۰)

تو سرم رو به دوران می‌اندازی و تموم دنیارو روی شونه‌هام می‌ر...

من هنوز به یاد میارم هنوز بین امواج ثانیه ها و خاطرات شناورم...

میخوام بدونی بودنت برام اونقدر با باقی بودنا فرق میکنه که، م...

میشه بغلت کنم؟ این تنها چیزیه که دارم. تنها کاری که میتونم د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط