تو سرم رو به دوران میاندازی و تموم دنیارو روی شونههام م

تو سرم رو به دوران می‌اندازی و تموم دنیارو روی شونه‌هام می‌ریزی. تو من رو نگه می‌داری و تموم غم‌های دنیارو از چشم‌هام به درونم می‌ریزی. اما هنوز هم وقتی از دور نگاهت می‌کنم، همه چیزِ درونم وجودت رو ستایش میکنه.





.
.




ولكننی لما وجدتک راحلاً
بكيت دماً حتى بللت به الـثرى
هنگامی که تو را درحال رفتن دیدم
خون گریستم، تا آنجا که زمین تر شد.
[منسوب به قیس بن ملوح، یا همون مجنون]

بهمنِ چهارصد و دو
دو و سی هفت بامداد
دیدگاه ها (۶)

من هنوز به یاد میارم هنوز بین امواج ثانیه ها و خاطرات شناورم...

او ارزش این را داشت که برایش غمگین بمانم و صبح‌ها، صدایش را ...

درگیر یه جور سختی خوشایند‌م. درگیر مدام افتادن‌و دوباره برخو...

میخوام بدونی بودنت برام اونقدر با باقی بودنا فرق میکنه که، م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط