پارت ۱۳ . فصل اول
خواستم ازش دور بشم...که..
در باز شد و با دیدن تهیونگ زود ازش دور شدم
-: داشتین چیکار میکردین شما دوتا
با حالت عصبانی و حرصی گفت که نمیدونستم چی بهش بگم
+:خب... چیز طناب دستاش شُل شده بود منم رفتم و طناب و سفت کردم
-: بیا بریم غذا بخور ۳. روز شد چیزی نخوردی
به اون مرده اشاره کردم و گفتم
+:پس این مارمولک چی باهامون نمیاد
با تموم شدن حرفم عصبانیتش تبدیل به خنده شد
اولین بار بود خندش و میدیدم به عنوان یه جن واقعا خیلی زیبا و مهربون و کیوت و جذاب و رومانتیک و جنتلمن بود
خدایااا چرا اینقدر این پسر خوبه عررر (ادمین وقتی به اعضا نگاه میکنه 😔)
با دست به سرم کوبیدم دارم چی میگم حتما خُل شدم
-:نه این مارمولک اینجا میمونه
بعدم با خنده از اتاق بیرون رفت
+:خب آقا مارمولک تنهایی خوش بگذره
کوک : مارمولک عمته بچه پرو
زبون براش درآوردم و از اتاق بیرون رفتم
که دیدم تهیونگ با خنده داشت میز و میچید
این بشر میخواد منو با این همه جذابیت خودش بکشه
نزدیکش شدم و بهش تو چیدن میز کمک کردم
بعد از اینکه میز و چیدیم
روی صندلی نشستم و که اونم رو به روم نیست
-: خود غذات و بخور ببینم
+:اااا.. باشه
شروع به خوردن دوکبوکی کردم (تنها غذای کره ی که ادمین اسمش و یادش نمیره 🚶🏻♀️)
ولی اون فقط بهم زول زده بود و چیزی نمیخورد
دست از خوردن کشیدم و ...
+:تو رو نمیخوری
-: یادت رفته من یه روحم
+:چه ربطی داره آخه
-: درسته که اگه طلسم نمیشدم هنوز جسمم زنده بود ولی الان یه روحم و نمیتونم نصف کارای که وقتی انسان بودم و میکردم الان بکنم
+:آها..
-:خب غذا و بخور دیگه
+:نمیخواد سیر شدم
-: چه زود
از صندلی بلند شدم و کیفم که هنوز روی کاناپه بود و برداشتم
گوی و از داخلش درآوردم و بهش نگاه کردم
یعنی اون خانم پیر و میتونم دوباره ببینم یا نه
-:... اون.. گوی
به سمتش برگشتم که....
در باز شد و با دیدن تهیونگ زود ازش دور شدم
-: داشتین چیکار میکردین شما دوتا
با حالت عصبانی و حرصی گفت که نمیدونستم چی بهش بگم
+:خب... چیز طناب دستاش شُل شده بود منم رفتم و طناب و سفت کردم
-: بیا بریم غذا بخور ۳. روز شد چیزی نخوردی
به اون مرده اشاره کردم و گفتم
+:پس این مارمولک چی باهامون نمیاد
با تموم شدن حرفم عصبانیتش تبدیل به خنده شد
اولین بار بود خندش و میدیدم به عنوان یه جن واقعا خیلی زیبا و مهربون و کیوت و جذاب و رومانتیک و جنتلمن بود
خدایااا چرا اینقدر این پسر خوبه عررر (ادمین وقتی به اعضا نگاه میکنه 😔)
با دست به سرم کوبیدم دارم چی میگم حتما خُل شدم
-:نه این مارمولک اینجا میمونه
بعدم با خنده از اتاق بیرون رفت
+:خب آقا مارمولک تنهایی خوش بگذره
کوک : مارمولک عمته بچه پرو
زبون براش درآوردم و از اتاق بیرون رفتم
که دیدم تهیونگ با خنده داشت میز و میچید
این بشر میخواد منو با این همه جذابیت خودش بکشه
نزدیکش شدم و بهش تو چیدن میز کمک کردم
بعد از اینکه میز و چیدیم
روی صندلی نشستم و که اونم رو به روم نیست
-: خود غذات و بخور ببینم
+:اااا.. باشه
شروع به خوردن دوکبوکی کردم (تنها غذای کره ی که ادمین اسمش و یادش نمیره 🚶🏻♀️)
ولی اون فقط بهم زول زده بود و چیزی نمیخورد
دست از خوردن کشیدم و ...
+:تو رو نمیخوری
-: یادت رفته من یه روحم
+:چه ربطی داره آخه
-: درسته که اگه طلسم نمیشدم هنوز جسمم زنده بود ولی الان یه روحم و نمیتونم نصف کارای که وقتی انسان بودم و میکردم الان بکنم
+:آها..
-:خب غذا و بخور دیگه
+:نمیخواد سیر شدم
-: چه زود
از صندلی بلند شدم و کیفم که هنوز روی کاناپه بود و برداشتم
گوی و از داخلش درآوردم و بهش نگاه کردم
یعنی اون خانم پیر و میتونم دوباره ببینم یا نه
-:... اون.. گوی
به سمتش برگشتم که....
- ۲۰.۹k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط