دهه هشتادیا حتماااا بخونن
دهه هشتادیا حتماااا بخونن
البته بقیه هم بخونن واقعیه
درسته توی طنز گذاشتم ولی طنز نیس
عکساتونو برای کسی نفرستین :) بخصوص دختر خانوما
وحشت از یک تماس تلفنی!
با آن که شاگرد ممتاز کلاس بودم و در مدرسه غیرانتفاعی درس می خواندم از مدت ها قبل به شدت احساس تنهایی می کردم چرا که با به دنیا آمدن برادر کوچکم، دیگر پدر و مادرم توجهی به من نداشتند و مدام به شیرین زبانی های برادر کوچکم مشغول بودند. در این میان من هم برای رهایی از تنهایی وارد شبکه های اجتماعی شدم تا این که در یکی از شبکه های اجتماعی تحت تأثیر چرب زبانی های پسر 21 ساله ای قرار گرفتم و به پیشنهاد دوستی او برای ازدواج پاسخ مثبت دادم اما روزی فرد ناشناسی با شماره منزلمان تماس گرفت به طوری که رنگ ازچهره ام پرید و... .
دختر 14 ساله با بیان این مطالب به کارشناس اجتماعی پلیس فتای خراسان رضوی گفت: پدرم کارمند یکی از مراکز مالی در یکی از شهرهای خراسان رضوی است و من از نظر رفاهی و مالی چیزی کم نداشتم، اما از روزی که برادر کوچکم با شیرین زبانی های خود توجه همه را به خود جلب کرده بود من به شدت احساس تنهایی می کردم تا این که پدرم به تقاضای من یک دستگاه تبلت برایم خرید و من ساعت های زیادی را در شبکه های اجتماعی سپری می کردم تا اینکه پسر 21 ساله ای با من تماس گرفت و آن قدر از چهره زیبایم تعریف و تمجید کرد که دیگر داشتم پر در می آوردم او با چرب زبانی از من خواست عکس های زیباتری برایش ارسال کنم. «جمشید» مدعی بود هدفش از این دوستی ازدواج با من است و دو بار همدیگر را در یکی از پارک ها ملاقات کردیم اما او هر بار از من می خواست تصاویر بسیار خصوصی و بی حجاب خودم را برایش بفرستم من هم که تحت تأثیر جملات فریبنده او قرار گرفته بودم چند تصویر مختلف برایش ارسال کردم، اما او وقتی این عکس ها را دریافت کرد با من تماس گرفت و تهدید کرد اگر 150 هزار تومان به او پرداخت نکنم این عکس هایم را برای پدر و مادرم می فرستد. خیلی ترسیده بودم و از شدت ناراحتی کابوس های وحشتناک می دیدم. تا این که به بهانه مدرسه مبلغ 150 هزار تومان از مادرم گرفتم و به حساب او ریختم اما او قانع نشد و دوباره تقاضای یک میلیون تومان کرد وقتی گریه کردم و گفتم این پول را ندارم از من خواست طلاهایم را بفروشم. او سپس تهدید کرد اگر این کار را نکنم عکس هایم را در مدرسه پخش می کند. از سوی دیگر می ترسیدم ماجرا را به مادرم بگویم تا این که چند روز قبل وقتی زنگ تلفن منزلمان به صدا درآمد رنگ از چهره ام پرید و دچار وحشت شدم فردی از آن سوی خط موضوع عکس ها را به مادرم گفته بود من که از چهره نگران مادرم همه چیز را فهمیدم گریه کنان همه اتفاقات را برای مادرم توضیح دادم. به پلیس فتا مراجعه کردیم. وقتی مأموران به دستور سرهنگ جهانشیری (رئیس پلیس فتای خراسان رضوی) «جمشید» را دستگیر کردند مشخص شد او در یکی از روستاهای اطراف شهر ساکن است و چندین سابقه اخاذی دیگر نیز دارد...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس فتای خراسان رضوی
برگرفته از صفحه حوادث روزنامه خراسان امروز
البته بقیه هم بخونن واقعیه
درسته توی طنز گذاشتم ولی طنز نیس
عکساتونو برای کسی نفرستین :) بخصوص دختر خانوما
وحشت از یک تماس تلفنی!
با آن که شاگرد ممتاز کلاس بودم و در مدرسه غیرانتفاعی درس می خواندم از مدت ها قبل به شدت احساس تنهایی می کردم چرا که با به دنیا آمدن برادر کوچکم، دیگر پدر و مادرم توجهی به من نداشتند و مدام به شیرین زبانی های برادر کوچکم مشغول بودند. در این میان من هم برای رهایی از تنهایی وارد شبکه های اجتماعی شدم تا این که در یکی از شبکه های اجتماعی تحت تأثیر چرب زبانی های پسر 21 ساله ای قرار گرفتم و به پیشنهاد دوستی او برای ازدواج پاسخ مثبت دادم اما روزی فرد ناشناسی با شماره منزلمان تماس گرفت به طوری که رنگ ازچهره ام پرید و... .
دختر 14 ساله با بیان این مطالب به کارشناس اجتماعی پلیس فتای خراسان رضوی گفت: پدرم کارمند یکی از مراکز مالی در یکی از شهرهای خراسان رضوی است و من از نظر رفاهی و مالی چیزی کم نداشتم، اما از روزی که برادر کوچکم با شیرین زبانی های خود توجه همه را به خود جلب کرده بود من به شدت احساس تنهایی می کردم تا این که پدرم به تقاضای من یک دستگاه تبلت برایم خرید و من ساعت های زیادی را در شبکه های اجتماعی سپری می کردم تا اینکه پسر 21 ساله ای با من تماس گرفت و آن قدر از چهره زیبایم تعریف و تمجید کرد که دیگر داشتم پر در می آوردم او با چرب زبانی از من خواست عکس های زیباتری برایش ارسال کنم. «جمشید» مدعی بود هدفش از این دوستی ازدواج با من است و دو بار همدیگر را در یکی از پارک ها ملاقات کردیم اما او هر بار از من می خواست تصاویر بسیار خصوصی و بی حجاب خودم را برایش بفرستم من هم که تحت تأثیر جملات فریبنده او قرار گرفته بودم چند تصویر مختلف برایش ارسال کردم، اما او وقتی این عکس ها را دریافت کرد با من تماس گرفت و تهدید کرد اگر 150 هزار تومان به او پرداخت نکنم این عکس هایم را برای پدر و مادرم می فرستد. خیلی ترسیده بودم و از شدت ناراحتی کابوس های وحشتناک می دیدم. تا این که به بهانه مدرسه مبلغ 150 هزار تومان از مادرم گرفتم و به حساب او ریختم اما او قانع نشد و دوباره تقاضای یک میلیون تومان کرد وقتی گریه کردم و گفتم این پول را ندارم از من خواست طلاهایم را بفروشم. او سپس تهدید کرد اگر این کار را نکنم عکس هایم را در مدرسه پخش می کند. از سوی دیگر می ترسیدم ماجرا را به مادرم بگویم تا این که چند روز قبل وقتی زنگ تلفن منزلمان به صدا درآمد رنگ از چهره ام پرید و دچار وحشت شدم فردی از آن سوی خط موضوع عکس ها را به مادرم گفته بود من که از چهره نگران مادرم همه چیز را فهمیدم گریه کنان همه اتفاقات را برای مادرم توضیح دادم. به پلیس فتا مراجعه کردیم. وقتی مأموران به دستور سرهنگ جهانشیری (رئیس پلیس فتای خراسان رضوی) «جمشید» را دستگیر کردند مشخص شد او در یکی از روستاهای اطراف شهر ساکن است و چندین سابقه اخاذی دیگر نیز دارد...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس فتای خراسان رضوی
برگرفته از صفحه حوادث روزنامه خراسان امروز
۳.۳k
۲۶ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.