صدای زوزه ی باد می اید صدای ادمی خسته صدا ی اب می اید کمی
صدای زوزه ی باد می اید صدای ادمی خسته صدا ی اب می اید کمی خسته تر از خسته کنار برکه ای تنها نشتسته پای گیتارش کدام گیتار؟ همان گیتار رویا ها همان بیدار ماندن ها شباهنگام صدای تک درختی عاشق صدای ساز می اید صدای گریه ها خنده صدای بغض ها شوقی درون گلویم بود تو انجایی من اینجایم کنار این همه درد و غم غصه تو که نیستی چه کارت بادل بی سرپای من بگو بامن نمی مانی؟ بگو تنها ترینم من بگو اینجا تمام شب بیداری برای دیدن لبخندی از جنس شقایق ها
برای دیدن مردی شبیه ارزوهایت کدام رویا یکی رویا منم رویا تو هم زیبا تر از رویا برای من برای این دل خسته برای ارزوهایم بمان با من نکن تنها ترم اینجا دلم میگیرد از دستت دلت با دیگری رفته تو هم دیگر نمان اینجا دلت بادیگری رفته به دنبالش نمیگردی؟ بگو حرف دلت بامن منم سنگ صبور تو بگو بامن که تنهایی بگو که دوستش داری بگو که دیگر نمیماند کنار خاطرات تو خداررو شکر کن عشقم برای ارزوهایت .برای انکه می ماند کنار تو.و یا ماند کنار من اگردوست میداری
بگوبامن چه خواهی کرد ؟
_
آوا:یکی تنها تر از تنها شده اینجا تو اورا شاد میخوانی تمام ارزوهایم تمام بچگی هایم تمام لبخند هایم تمام خاطراتش را تمام
من بودن تمام یک نفر بودن تمامی با خودش برده ندارم از خودم چیزی .ندارم با خدا حرفی برای ماندن عشقم کنار این دل خسته تو هم بامن نمان دیگر تو هم تنها ترم کردی تو هم دیگر نمان اینجا.
پویا:دلم خسته لبانم زرد گردیدند نمیشد باورم هرگز تمام لحظه هایم بود تمام خاطراتم بود تمام ارزوهایم تمامی نفس هایم به من می گفت تورا هرگز نمی خواهم دلیلش را نپرسیدم .بیاد ادمی تنها بیاد ان همه غصه بیاد ان همه لحظه بیاد ان همه اشک های بی وقفه
بیاد تو می مانم. تو را از من نمیگیرد خدای روزگار من .دل من را به زیر بال های عشق نوازش میکند هرشب خدای روزگار من خدای من تو را ازمن نمیگیرد چرا با من نمی مانی برای لحظه ای شاید دلیلت بودنت باشم .وشاید برای غصه های تو دلیل رفتنی باشم .دلیل زندگانیم چرا ازمن گریزانی چرا بامن نمی مانی . دلم با دل تو رفته دلم دیگر نمی خواهد که باشد پابه پای من دلم از شدت سنگینی این واقعیت ها از درد می بارد
دل خود را نمی دانم دلت با چه کسی رفته امانت دار خوبی هست؟
آوا:دلم با دیگری رفته بیادش اشک میریزم .دلم مرده زدست یار نادانم دلش رفته برای چشم ابرویی دلش درگیر احساس است دلش مارا نمیخواهد
صبا.سلام ای دوستان من هم کمی مهمان شوم اینجا .کمی از عشق دانم من کمی تنها شوم اینجا
کمی با خویشتن داری دلیل عشق را فهمیم
بسی زندگی کردم ندارم از خودم چیزی نفهمیدم خدایم را
بسی با باد پیر اسیر کوچه ها بودیم بسی با قطره ی باران میان گریه ها بودیم بسی با نامه ای بر این خانه و ان خانه میگشتیم
تمام عمر یک چیز فهمیدم که این دنیا خدای عاشقی دارد
خدای مهربانی هست میان این دل عاشق خدایش دوست میدارد دلیل بودنش این است .به دنبال چه میگردی؟ چرا با او نمی مانی _؟
نمی مانم- صبا اصلا نمی خواهم بدانی دلیل رفتن من را نمی خواهم بدانی که چرا از عشق بی زارم نمی فهمم چرا امشب تو از عشق می خوانی ؟ صبا امشب دلم دلواپس یار است تو او را نمی بینی ؟
صبا- کسی که یار میخوانی دمی از عشق میخواند دمی از عشق بی زارست دمی باخدا دوست و دمی با خدا دشمن تو را هرگز نمی خواهد نمی ماند برای تو
تو که نیستی کنار او کنارش قصه ها هستند بیاد تو نمی افتد بیاد تو نمی خواند نمازی در حلول عشق
کسی را که تومیخواهی درون ارزوهایت کنارت تو است امشب بیادت اشک میریزد بیادت غصه میخواهد از خدای مهربان خویش بمان با او دلت سامان میابد
-من او را نمیخواهم ندارد انچه میخواهم
صبا-چه میخواهی؟
دلم قصری شبیه ارزوهایم می خواهد دلم دنیا میخواهد
دلم ارمشش را در این خانه می بیند
صبا پویا ندارد خانه کاشانه ای به قد ارزوهایم
صبا-جوابت را می رسانم من تو اورا میکشی اخر خداحافظت باشد
برای ان دل بیمار که چشم هایش نمیخوابد به انتظار یک نامه از بر یک باد چه باید گفت؟
درخت :صبا هرگز نمیدانست چه باید کند امشب
صبا تنها درون خیال خویش به دنبال جواب میگشت
تبسم میکردهر لحظه باخود میخندید بسی هق هق کنان میگفت نمیگویم ان ها را
صبا امشب چرا انقدر پریشانی ؟
نیامد از صبا حرفی فقط زمزمه هایش بود
- نبردی نامه هایم را ؟نبردی غصه هایم را ؟ چرا پیشم نمی ایی؟ تو هم دیگر نمی ایی ؟
دلم چشم انتظار توست برای لحظه ای شاید که من خواب میدیدم نگو که امدی رفتی؟هنوز در خواب شیرینم؟؟
چه باید میکردم ؟ چرا چشم انتظارم من؟ صبا دیگر نمی اید
صبا دیگر نمی اید صبا دیگر نمی اید
صدای ردپا امد صدای نامه هایی که نخوانده میکند ویران تمام قصه هایش را
صبا امد صبا امد صبا امد
صدای اشک های باد می اید صدای ادمی
برای دیدن مردی شبیه ارزوهایت کدام رویا یکی رویا منم رویا تو هم زیبا تر از رویا برای من برای این دل خسته برای ارزوهایم بمان با من نکن تنها ترم اینجا دلم میگیرد از دستت دلت با دیگری رفته تو هم دیگر نمان اینجا دلت بادیگری رفته به دنبالش نمیگردی؟ بگو حرف دلت بامن منم سنگ صبور تو بگو بامن که تنهایی بگو که دوستش داری بگو که دیگر نمیماند کنار خاطرات تو خداررو شکر کن عشقم برای ارزوهایت .برای انکه می ماند کنار تو.و یا ماند کنار من اگردوست میداری
بگوبامن چه خواهی کرد ؟
_
آوا:یکی تنها تر از تنها شده اینجا تو اورا شاد میخوانی تمام ارزوهایم تمام بچگی هایم تمام لبخند هایم تمام خاطراتش را تمام
من بودن تمام یک نفر بودن تمامی با خودش برده ندارم از خودم چیزی .ندارم با خدا حرفی برای ماندن عشقم کنار این دل خسته تو هم بامن نمان دیگر تو هم تنها ترم کردی تو هم دیگر نمان اینجا.
پویا:دلم خسته لبانم زرد گردیدند نمیشد باورم هرگز تمام لحظه هایم بود تمام خاطراتم بود تمام ارزوهایم تمامی نفس هایم به من می گفت تورا هرگز نمی خواهم دلیلش را نپرسیدم .بیاد ادمی تنها بیاد ان همه غصه بیاد ان همه لحظه بیاد ان همه اشک های بی وقفه
بیاد تو می مانم. تو را از من نمیگیرد خدای روزگار من .دل من را به زیر بال های عشق نوازش میکند هرشب خدای روزگار من خدای من تو را ازمن نمیگیرد چرا با من نمی مانی برای لحظه ای شاید دلیلت بودنت باشم .وشاید برای غصه های تو دلیل رفتنی باشم .دلیل زندگانیم چرا ازمن گریزانی چرا بامن نمی مانی . دلم با دل تو رفته دلم دیگر نمی خواهد که باشد پابه پای من دلم از شدت سنگینی این واقعیت ها از درد می بارد
دل خود را نمی دانم دلت با چه کسی رفته امانت دار خوبی هست؟
آوا:دلم با دیگری رفته بیادش اشک میریزم .دلم مرده زدست یار نادانم دلش رفته برای چشم ابرویی دلش درگیر احساس است دلش مارا نمیخواهد
صبا.سلام ای دوستان من هم کمی مهمان شوم اینجا .کمی از عشق دانم من کمی تنها شوم اینجا
کمی با خویشتن داری دلیل عشق را فهمیم
بسی زندگی کردم ندارم از خودم چیزی نفهمیدم خدایم را
بسی با باد پیر اسیر کوچه ها بودیم بسی با قطره ی باران میان گریه ها بودیم بسی با نامه ای بر این خانه و ان خانه میگشتیم
تمام عمر یک چیز فهمیدم که این دنیا خدای عاشقی دارد
خدای مهربانی هست میان این دل عاشق خدایش دوست میدارد دلیل بودنش این است .به دنبال چه میگردی؟ چرا با او نمی مانی _؟
نمی مانم- صبا اصلا نمی خواهم بدانی دلیل رفتن من را نمی خواهم بدانی که چرا از عشق بی زارم نمی فهمم چرا امشب تو از عشق می خوانی ؟ صبا امشب دلم دلواپس یار است تو او را نمی بینی ؟
صبا- کسی که یار میخوانی دمی از عشق میخواند دمی از عشق بی زارست دمی باخدا دوست و دمی با خدا دشمن تو را هرگز نمی خواهد نمی ماند برای تو
تو که نیستی کنار او کنارش قصه ها هستند بیاد تو نمی افتد بیاد تو نمی خواند نمازی در حلول عشق
کسی را که تومیخواهی درون ارزوهایت کنارت تو است امشب بیادت اشک میریزد بیادت غصه میخواهد از خدای مهربان خویش بمان با او دلت سامان میابد
-من او را نمیخواهم ندارد انچه میخواهم
صبا-چه میخواهی؟
دلم قصری شبیه ارزوهایم می خواهد دلم دنیا میخواهد
دلم ارمشش را در این خانه می بیند
صبا پویا ندارد خانه کاشانه ای به قد ارزوهایم
صبا-جوابت را می رسانم من تو اورا میکشی اخر خداحافظت باشد
برای ان دل بیمار که چشم هایش نمیخوابد به انتظار یک نامه از بر یک باد چه باید گفت؟
درخت :صبا هرگز نمیدانست چه باید کند امشب
صبا تنها درون خیال خویش به دنبال جواب میگشت
تبسم میکردهر لحظه باخود میخندید بسی هق هق کنان میگفت نمیگویم ان ها را
صبا امشب چرا انقدر پریشانی ؟
نیامد از صبا حرفی فقط زمزمه هایش بود
- نبردی نامه هایم را ؟نبردی غصه هایم را ؟ چرا پیشم نمی ایی؟ تو هم دیگر نمی ایی ؟
دلم چشم انتظار توست برای لحظه ای شاید که من خواب میدیدم نگو که امدی رفتی؟هنوز در خواب شیرینم؟؟
چه باید میکردم ؟ چرا چشم انتظارم من؟ صبا دیگر نمی اید
صبا دیگر نمی اید صبا دیگر نمی اید
صدای ردپا امد صدای نامه هایی که نخوانده میکند ویران تمام قصه هایش را
صبا امد صبا امد صبا امد
صدای اشک های باد می اید صدای ادمی
۴۲.۱k
۲۰ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.