مبینا باقری شاعر تبریزی
خانم "مبینا باقری"، شاعر و نویسندهی ایرانی، زادهی ۲۲ مرداد ماه ۱۳۸۳ خورشیدی در شهر زیبای تبریز است.
◇ دستاوردهای ادبی و هنری:
- رتبهی نخست داستاننویسی مدارس تبریز - ۱۳۹۴
- رتبهی نخست مقالهنویسی مدارس استان آذربایجان شرقی - ۱۳۹۷
و...
◇ ︎نمونهی شعر و دلنوشته:
(۱)
در وجود من دختری دلتنگ توست...
دختری که میخندد
اما خندههایش بوی بغض میدهد
دختری که به مهمانی میرود
اما حواسش پرت توست...
دختری که میخواهد درس بخواند
اما تا دفتر و کتاب به دست میگیرد،
در گوشه و کنار کاغذها از تو مینویسد.
دخترکِ من خسته است؛
خسته از خلوت تنهاییاش
خسته از گریههای پنهانیاش
خسته از دلتنگی...
پس تو کِی میخواهی
به دادِ دخترکِ دلتنگِ درونِ من برسی؟
(۲)
دلتنگت میشوم اما؛
چارهای جز دیدن عکسهایت ندارم
تمام من از سهم تو،
فقط همین عکسهاست.
عکسهایی که در نبود تو
شده همدم قلب خستهی من...
عکسهایی که بوی خاطرات شیرین میدهند
اما کامم را تلخ میکنند!
گاهی عکسها
آدم را تا مرز دیوانگی میبردند!
(۳)
باران میبارد
کنار پنجره ایستادهام و
به خیابان پر هیاهو چشم دوختهام
چشمهای بیفروغم در انتظار راه توست...
شاید که یک روز هوس برگشتن به سرت بزند!
شبی که تو رفتی باران میبارید
و من از همان سالها، از باران بیزارم
سالها میگذرد ولی من هنوز منتظر توام!
دل سادهام امید دارد...
امید دارد که روزی راه رفته را بر میگردی
آدم عاشق به امید زنده است...!
(۴)
"تو" شدی مثل پرنده؛
مثل پرندهای که قدر صاحبش رو
نمیدونه و دنباله رهاییِ!
پر بزن و رها شو!
پر بزن و کوچ کن...
بالاخره یک روز دلت میگیره
هوای من هواییت میکند
بالاخره یک روز میرسد که
بر میگردی به قفس تنگِ قلبم...!
(۵)
به دوست داشتنت رنگ آبی میزنم!
آبی همچو آسمان...
همانقدر صاف و بیریا
همانقدر بارانی و بیانتها
به چشمانت بگو دوست داشتنت رازیست بین من و او...!
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
◇ دستاوردهای ادبی و هنری:
- رتبهی نخست داستاننویسی مدارس تبریز - ۱۳۹۴
- رتبهی نخست مقالهنویسی مدارس استان آذربایجان شرقی - ۱۳۹۷
و...
◇ ︎نمونهی شعر و دلنوشته:
(۱)
در وجود من دختری دلتنگ توست...
دختری که میخندد
اما خندههایش بوی بغض میدهد
دختری که به مهمانی میرود
اما حواسش پرت توست...
دختری که میخواهد درس بخواند
اما تا دفتر و کتاب به دست میگیرد،
در گوشه و کنار کاغذها از تو مینویسد.
دخترکِ من خسته است؛
خسته از خلوت تنهاییاش
خسته از گریههای پنهانیاش
خسته از دلتنگی...
پس تو کِی میخواهی
به دادِ دخترکِ دلتنگِ درونِ من برسی؟
(۲)
دلتنگت میشوم اما؛
چارهای جز دیدن عکسهایت ندارم
تمام من از سهم تو،
فقط همین عکسهاست.
عکسهایی که در نبود تو
شده همدم قلب خستهی من...
عکسهایی که بوی خاطرات شیرین میدهند
اما کامم را تلخ میکنند!
گاهی عکسها
آدم را تا مرز دیوانگی میبردند!
(۳)
باران میبارد
کنار پنجره ایستادهام و
به خیابان پر هیاهو چشم دوختهام
چشمهای بیفروغم در انتظار راه توست...
شاید که یک روز هوس برگشتن به سرت بزند!
شبی که تو رفتی باران میبارید
و من از همان سالها، از باران بیزارم
سالها میگذرد ولی من هنوز منتظر توام!
دل سادهام امید دارد...
امید دارد که روزی راه رفته را بر میگردی
آدم عاشق به امید زنده است...!
(۴)
"تو" شدی مثل پرنده؛
مثل پرندهای که قدر صاحبش رو
نمیدونه و دنباله رهاییِ!
پر بزن و رها شو!
پر بزن و کوچ کن...
بالاخره یک روز دلت میگیره
هوای من هواییت میکند
بالاخره یک روز میرسد که
بر میگردی به قفس تنگِ قلبم...!
(۵)
به دوست داشتنت رنگ آبی میزنم!
آبی همچو آسمان...
همانقدر صاف و بیریا
همانقدر بارانی و بیانتها
به چشمانت بگو دوست داشتنت رازیست بین من و او...!
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
۱۱۶
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.