بیا از جهنمی که ساخته ای برویم

بیا از جهنمی که ساخته ای برویم
مقصد به جایی نرسیدن است
بدن ام دیگر تحمل نیش ندارد

وقتی دیگر همیشه یک نفر منتظرت نیست
وقتی دست ات به هیچ جا بند نیست
نباید از اشتباه بترسیم

گوشه ی وقت هر کس
یک جای سوزن انداختن حتما هست
صدایت حالا کجا زندگی می کند؟
باز هم ممنون که به زحمت افتادی

این همه تفاوتِ ما
یعنی من همه جوره با تو کنار می آیم
چشم هایم قبلا همه چیز دیده اند
از "نمی شود" و "هرگز" هم جنگ را برده ام
بعد آن جا که آشنا شدیم جا گذاشتم شان

نگاه ات حالا کجا زندگی می کند؟
دیدگاه ها (۱۴)

باران می بارد.... تو نیستیتا باهم زیر بک چتر پنهان شویمو قطر...

تنهایی همین استتکرار نامنظم من بی توبی آنکه بدانی برای تو نف...

در نفس های خسته ام تنها حسرت جاودانه ای مانده ستاز هیاهوی عش...

نقشدر شبی تاریککه صدایی با صدایی در نمی آمیخت و کسی کس را نم...

«سؤال تو از جنس شک نیست؛ از جنس ندای درونیِ جستجوگر است.و ای...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط