پارت
پارت۴
تهیونگ: توی این چند ماه که فریا رفته نتونستم پیداش کنم به مادرش هم که دروغ گفته نمیتونم از طریق شمارش هم مکانش پیدا کنم
سر گردون نشسته بودم که جک اومد
جک:قربان
تهیونگ:پیداش کردی؟
جک:نه قر ب..
تهیونگ:پس شما دارید چه غلطی میکنید زود باش سر نخی پیدا کن و گرنه اون تیکه گوشت تو دستته
جک:(ترسیده) چشم قربان
تهیونگ:پس کجایی فریا
(فلش به ۸ ماه بعد)
توی این هشت ماه توی کار خونه جیمین کار میکردم
صبح:
از خواب بلند شدم شکمم بزرگ شده بود و بلند شدن برام سخت میکرد با برگه ایی مواجه شدم که جیمین نوشته بود که خوب استراحت کنم و دیر بیام سر کار حموم رفتم و صبحونم خوردم لباسم پوشیدم یکم دلم درد گرفت ولی اونقدر زیاد نبود سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت کار خونه
وارد کار خونه شدم وارد اتاقم شدم که جیمین اومد
فریا:اوه جیمین سلام
جیمین:سلام مگه نگفتم دیر بیا
فریا:درسته ولی خوب زود از خواب بیدار شدم
جیمین:حال دخترت چطوره؟
فریا:خوبم ولی یکم صبحی درد داشتم
جیمین:مراقب خودت باش دکتر گفت این درد هارا جدی بگیری
فریا:چشم دکتر جیمین اطاعت میشه
(وقت ناهار)
از زبان فریا:
داشتم با نویا میرفتم که با درد شدیدی مواجه شدم
نویا:فریا حالت خوبه؟ فریا صدای من میشنویی؟
فریا(در حال جیغ زدن)
نویا:یا خدا نکنه میخواد بزاد؟
الان زنگ میزنم به اورژانس باشه نفس عمیقق بکششش
فریا:نمیتونممم(مثلا داره جیغ میزنه)
نویا:تو میتونی تحمل کنن
فریا:(چشماش بسته شد)
(بعد از چند مین)
فریا: چشم هام باز کردم یکم چشم هام بستم که به نور عادت کنم یکهو با شکمم تختم مواجه شدم جیغ زدم: بچم کجاستتت بچم میخواممم
جیمین:یکم آروم باش بخیه هات باز میشن
فریا:بچم کوو جیمین ( داره گریش میگیره)
جیمین:الان میارنش عه آوردنش
فریا:خدای من این ب. ب. بچه منه؟😭
جیمین:اوهوم اسمش میخوای چی بزاری؟
فریا:اسمش میزارم هارین به معنی آسمان روشن و باران لطیف(از چت جی بی تی اوردم)
عکس نویا
و عکس هارین
شرط ها
کامنت ۲۱
لایک ۱۲
تهیونگ: توی این چند ماه که فریا رفته نتونستم پیداش کنم به مادرش هم که دروغ گفته نمیتونم از طریق شمارش هم مکانش پیدا کنم
سر گردون نشسته بودم که جک اومد
جک:قربان
تهیونگ:پیداش کردی؟
جک:نه قر ب..
تهیونگ:پس شما دارید چه غلطی میکنید زود باش سر نخی پیدا کن و گرنه اون تیکه گوشت تو دستته
جک:(ترسیده) چشم قربان
تهیونگ:پس کجایی فریا
(فلش به ۸ ماه بعد)
توی این هشت ماه توی کار خونه جیمین کار میکردم
صبح:
از خواب بلند شدم شکمم بزرگ شده بود و بلند شدن برام سخت میکرد با برگه ایی مواجه شدم که جیمین نوشته بود که خوب استراحت کنم و دیر بیام سر کار حموم رفتم و صبحونم خوردم لباسم پوشیدم یکم دلم درد گرفت ولی اونقدر زیاد نبود سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت کار خونه
وارد کار خونه شدم وارد اتاقم شدم که جیمین اومد
فریا:اوه جیمین سلام
جیمین:سلام مگه نگفتم دیر بیا
فریا:درسته ولی خوب زود از خواب بیدار شدم
جیمین:حال دخترت چطوره؟
فریا:خوبم ولی یکم صبحی درد داشتم
جیمین:مراقب خودت باش دکتر گفت این درد هارا جدی بگیری
فریا:چشم دکتر جیمین اطاعت میشه
(وقت ناهار)
از زبان فریا:
داشتم با نویا میرفتم که با درد شدیدی مواجه شدم
نویا:فریا حالت خوبه؟ فریا صدای من میشنویی؟
فریا(در حال جیغ زدن)
نویا:یا خدا نکنه میخواد بزاد؟
الان زنگ میزنم به اورژانس باشه نفس عمیقق بکششش
فریا:نمیتونممم(مثلا داره جیغ میزنه)
نویا:تو میتونی تحمل کنن
فریا:(چشماش بسته شد)
(بعد از چند مین)
فریا: چشم هام باز کردم یکم چشم هام بستم که به نور عادت کنم یکهو با شکمم تختم مواجه شدم جیغ زدم: بچم کجاستتت بچم میخواممم
جیمین:یکم آروم باش بخیه هات باز میشن
فریا:بچم کوو جیمین ( داره گریش میگیره)
جیمین:الان میارنش عه آوردنش
فریا:خدای من این ب. ب. بچه منه؟😭
جیمین:اوهوم اسمش میخوای چی بزاری؟
فریا:اسمش میزارم هارین به معنی آسمان روشن و باران لطیف(از چت جی بی تی اوردم)
عکس نویا
و عکس هارین
شرط ها
کامنت ۲۱
لایک ۱۲
- ۶.۳k
- ۱۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط