همونجور که ویسگون پارت شش رمانمو پاک کرد و الان دارم اتیش
همونجور که ویسگون پارت شش رمانمو پاک کرد و الان دارم اتیش میگیرم از این کارش
خب من رمان را کپی نکردم کسایی که خوندنش همونو یادشون باشه یعنی اینکه با همون ادامه بدن الان که جدید مینویسم شاید عوض بشه و خب بله ولی سعی میکنم یادم باید چیا نوشتم اخه فقط یه جاهاییشو یادم میاد خب بریم سراغ رمانمون
______________________________
عشق و نفرت پارت6♡
کوک: بیبی با این لباس خیلی هات و جذاب شدی
مینسو: هوم
کوک: ببینم چیزی شده
مینسو: اینو تو باید بگی
کوک: یعنی چه من دارم ازت سوال میپرسم
مینسو: نه درواقع این شمایی که باید توضیح بدی اقای جئون
مینسو: کل شبا هیچی نگفتم که ابروریزی نشه ولی تو عین خیالتم نبود با من چه رفتاری شد و فقط میذاشتی اون هر(خودتون فهمیدید چی میخوساتم بگم یعنی مینسو میخواستب بگه اما بریا اینکه بی ادبی نشه دیگه ادامش نداد)
دختره بهت هی بچسبه(بغض)
کوک:عزیزم من واقعا معذرت میخوام اما میشه یکم دیگه صبر کنی اونوقت میریم خونه ی خودمون خودت که میدوین فقط بخاطر پدرمه که مجبوریم بمونیم تا یه مدتی صبر کن بعد میریم خونه خودمون و فقط من و تو یعنی ما توش هستیم(در حال گفتن این حرفا به مینسو سرشو با دستش اورد بالا و اشکاشو پاک کرد و مینسو را کشید توی بغلش اینجا یعین روی تخت نشستن)
مینسو: باشه تحمل میکنم
کوک: ممنونم تو بهترین دختری هستی که تا حالا توی عمرم دیدم خیلی دوستت دارم
مینسو: منم همینطور
(خب اینجا دراز میکشن روی تخت)
ویو مینسو
با کوک صحبت کردم و خب یکم دیگه تحمل میکنم چون خیلی دوست شداذم و نیمخوام از دستش بدم به هر حال خوابیدیم داشت چشمام گرم میشد که دستی دور کمرم حلقه شد و منو کشید تو بغلش
پایات ویو مینسو
کوک:شب بخیر بیب
مینسو: شب تو هم بخیر بانی کوچولو
کوک: من کوچولو نیستم
مینسو: هستی
کوک: نیستم
مینسو: هستی
کوک: عاح بسه دیگه باشه اصلا حق با توعه بگیر بخواب شیطون
مینسو:اولا معلومه همیشه حق با منه دوما من شیطون نیستم
کوک:(خودش را زده به خواب)
مینسو: شب تو هم بخیر (خنده)
ویو صبح
ویو مینسو
کم کم چمامو باز کردم نوری که از پنجره میومد داخل توی چشمم بود پس یکم تکون میخواستم بخورم که دیدم تو بغل کوکم
اون خیلی کیوت میخوابه اول یکم صداش کردم بیدار نشد دفعه بعد لب-امو اروم گذاشتم روی ل-باش و ب-وسی دم ولی تا اومدم صورتمو ببرم عقب با دستش منو گرفت و نزدیک خودش کرد و منو بو-س--ی د
پایان ویو
مینسو: عا تو بیدار بودی (اخم کیوت)
کوک:(خنده) هوم
مینسو: پس چرا هیچی نمیگی سه ساعته دارم سعی میکنم بیدارت کنم شاید کار مهمی داشتم(عصبانی کیوت)
ادامه دارد...
خب دوستان من پارت۶را یادم اومد بقیش پارت بعدی چون قبل هم کلی حرف زدم دیگه اجازه ندارم بیشتر از این تایپ کنم
خب من رمان را کپی نکردم کسایی که خوندنش همونو یادشون باشه یعنی اینکه با همون ادامه بدن الان که جدید مینویسم شاید عوض بشه و خب بله ولی سعی میکنم یادم باید چیا نوشتم اخه فقط یه جاهاییشو یادم میاد خب بریم سراغ رمانمون
______________________________
عشق و نفرت پارت6♡
کوک: بیبی با این لباس خیلی هات و جذاب شدی
مینسو: هوم
کوک: ببینم چیزی شده
مینسو: اینو تو باید بگی
کوک: یعنی چه من دارم ازت سوال میپرسم
مینسو: نه درواقع این شمایی که باید توضیح بدی اقای جئون
مینسو: کل شبا هیچی نگفتم که ابروریزی نشه ولی تو عین خیالتم نبود با من چه رفتاری شد و فقط میذاشتی اون هر(خودتون فهمیدید چی میخوساتم بگم یعنی مینسو میخواستب بگه اما بریا اینکه بی ادبی نشه دیگه ادامش نداد)
دختره بهت هی بچسبه(بغض)
کوک:عزیزم من واقعا معذرت میخوام اما میشه یکم دیگه صبر کنی اونوقت میریم خونه ی خودمون خودت که میدوین فقط بخاطر پدرمه که مجبوریم بمونیم تا یه مدتی صبر کن بعد میریم خونه خودمون و فقط من و تو یعنی ما توش هستیم(در حال گفتن این حرفا به مینسو سرشو با دستش اورد بالا و اشکاشو پاک کرد و مینسو را کشید توی بغلش اینجا یعین روی تخت نشستن)
مینسو: باشه تحمل میکنم
کوک: ممنونم تو بهترین دختری هستی که تا حالا توی عمرم دیدم خیلی دوستت دارم
مینسو: منم همینطور
(خب اینجا دراز میکشن روی تخت)
ویو مینسو
با کوک صحبت کردم و خب یکم دیگه تحمل میکنم چون خیلی دوست شداذم و نیمخوام از دستش بدم به هر حال خوابیدیم داشت چشمام گرم میشد که دستی دور کمرم حلقه شد و منو کشید تو بغلش
پایات ویو مینسو
کوک:شب بخیر بیب
مینسو: شب تو هم بخیر بانی کوچولو
کوک: من کوچولو نیستم
مینسو: هستی
کوک: نیستم
مینسو: هستی
کوک: عاح بسه دیگه باشه اصلا حق با توعه بگیر بخواب شیطون
مینسو:اولا معلومه همیشه حق با منه دوما من شیطون نیستم
کوک:(خودش را زده به خواب)
مینسو: شب تو هم بخیر (خنده)
ویو صبح
ویو مینسو
کم کم چمامو باز کردم نوری که از پنجره میومد داخل توی چشمم بود پس یکم تکون میخواستم بخورم که دیدم تو بغل کوکم
اون خیلی کیوت میخوابه اول یکم صداش کردم بیدار نشد دفعه بعد لب-امو اروم گذاشتم روی ل-باش و ب-وسی دم ولی تا اومدم صورتمو ببرم عقب با دستش منو گرفت و نزدیک خودش کرد و منو بو-س--ی د
پایان ویو
مینسو: عا تو بیدار بودی (اخم کیوت)
کوک:(خنده) هوم
مینسو: پس چرا هیچی نمیگی سه ساعته دارم سعی میکنم بیدارت کنم شاید کار مهمی داشتم(عصبانی کیوت)
ادامه دارد...
خب دوستان من پارت۶را یادم اومد بقیش پارت بعدی چون قبل هم کلی حرف زدم دیگه اجازه ندارم بیشتر از این تایپ کنم
۶.۲k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.