به باران حسادت میکنم
به باران حسادت میکنم
این روزها شده نقل هرمجلسی
کتاب ها را که ورق میزنی
ردی از باران میابی و شعر باز باران
ورد زبان کودکان نیمکت نشین مدرسه ها
به باران حسادت میکنم که
خیره نشسته در نگاه ادمهای عاشق پیشه
همان ها که فکر میکنند باران یاد اور عشقی سوزنده ست
به باران حسادت میکنم و به آدمهای چتر به دست
درحالی که دست زیر بازوی همراهان همیشگی شان انداخته اند و برای هم چون مرغ مینا نغمه ی عاشقی سرمیدهند
به باران حسادت میکنم
هرروز شاهد اشک ادمهاست
اشک هایی به خاطر شادی و اشک هایی از سر دلتنگی
بیشتر از همه به تو حسادت میکنم
تو که یاداور اشناییمان زیر رگبارهای تند بهاری بودی
اری به تو و ان روز های بارانی حسادت میکنم
#محمد
۹ اسفند۹۵
این روزها شده نقل هرمجلسی
کتاب ها را که ورق میزنی
ردی از باران میابی و شعر باز باران
ورد زبان کودکان نیمکت نشین مدرسه ها
به باران حسادت میکنم که
خیره نشسته در نگاه ادمهای عاشق پیشه
همان ها که فکر میکنند باران یاد اور عشقی سوزنده ست
به باران حسادت میکنم و به آدمهای چتر به دست
درحالی که دست زیر بازوی همراهان همیشگی شان انداخته اند و برای هم چون مرغ مینا نغمه ی عاشقی سرمیدهند
به باران حسادت میکنم
هرروز شاهد اشک ادمهاست
اشک هایی به خاطر شادی و اشک هایی از سر دلتنگی
بیشتر از همه به تو حسادت میکنم
تو که یاداور اشناییمان زیر رگبارهای تند بهاری بودی
اری به تو و ان روز های بارانی حسادت میکنم
#محمد
۹ اسفند۹۵
۱۸۳
۰۹ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.