مافیای عشق
مافیای عشق
پارت 1
فلش بک به دیشب ویو ا/ت
دیشب بابام مست از بیرون اومد و خیلی عصبانی بود و بهم گفت که فردا برم اتاقش کارم داره
پایان فلش بک
صبح
با برخورد نور خورشید از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی دست و صورتمو شستم اومدم بیرون یه لباس لش مشکی با شلوار دمپاکش پوشیدم و رفتم اتاق بابام
تق تق
(علامت ها ا/ت: + و بابای ا/ت:=)
=بیا تو
+صبح بخیر بابا کاری داشتی
=آره(سرد)
=برو وسایلتو جمع کن امشب یکی میاد دنبالت
+برای چی؟
=فروختمت قراره از دستت راحت شم (پوزخند)
+چییییی(کمی داد)
=هییی صداتو واسه من بالا نبراا(عصبی)
=اونجا که رفتی درست حرف میزنی فهمیدی(با کمی داد)
ا/ت بغض گلوشو گرفت و گفت: تا این حد برات بی ارزش بودم؟
=آره حالا هم گمشو تو اتاقت و وسایلت رو جمع کن
ا/ت عصبی از اتاق پدرش خارج شد و با قدم های تند به سمت اتاقش رفت وقتی وارد اتاقش شد در اتاقش رو قفل کرد و خودشو روی تخت انداخت و گریه میکرد و با خودش میگفت من چقدر بدبختم
فلش بک ویو جونگ کوک
وارد بار که شدم یک مرد رو دیدم که داره قمار میکنه رفتم کنارش و بهش پیشنهاد بازی دادم ث قبول کرد شرط کذاشتم مه اگه من بردم(یه مبلغ بالایی خوتون بزارید) باید بهم بدی
بازی تموم شد و من بردم گفتم پولمو بده گفت من که اینقد پول ندارم منم عصبی شدم و تفنگمو در آوردم و روی سرش گذاشتم و اون با ترس بهم گفت پول ندارم اما یه دختر دارم
گفتم خوبه پس فردا شب دنبالش میام
پایان فلش بک
جونگ کوک: امشب قرار دنبال اون دختره ا/ت برم شب شد و با ون مشکی به آدرسی که مرده بهم داد رفتم
ویو ا/ت
وسایلمو جمع کرده بودم و روی تخت دراز کشیده بودم و بی صدا گریه میکردم که آجوما بهم گفت که اون مرده که قرار بود بیاد دنبالت اومده رفتم پایین و....
پارت 1
فلش بک به دیشب ویو ا/ت
دیشب بابام مست از بیرون اومد و خیلی عصبانی بود و بهم گفت که فردا برم اتاقش کارم داره
پایان فلش بک
صبح
با برخورد نور خورشید از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی دست و صورتمو شستم اومدم بیرون یه لباس لش مشکی با شلوار دمپاکش پوشیدم و رفتم اتاق بابام
تق تق
(علامت ها ا/ت: + و بابای ا/ت:=)
=بیا تو
+صبح بخیر بابا کاری داشتی
=آره(سرد)
=برو وسایلتو جمع کن امشب یکی میاد دنبالت
+برای چی؟
=فروختمت قراره از دستت راحت شم (پوزخند)
+چییییی(کمی داد)
=هییی صداتو واسه من بالا نبراا(عصبی)
=اونجا که رفتی درست حرف میزنی فهمیدی(با کمی داد)
ا/ت بغض گلوشو گرفت و گفت: تا این حد برات بی ارزش بودم؟
=آره حالا هم گمشو تو اتاقت و وسایلت رو جمع کن
ا/ت عصبی از اتاق پدرش خارج شد و با قدم های تند به سمت اتاقش رفت وقتی وارد اتاقش شد در اتاقش رو قفل کرد و خودشو روی تخت انداخت و گریه میکرد و با خودش میگفت من چقدر بدبختم
فلش بک ویو جونگ کوک
وارد بار که شدم یک مرد رو دیدم که داره قمار میکنه رفتم کنارش و بهش پیشنهاد بازی دادم ث قبول کرد شرط کذاشتم مه اگه من بردم(یه مبلغ بالایی خوتون بزارید) باید بهم بدی
بازی تموم شد و من بردم گفتم پولمو بده گفت من که اینقد پول ندارم منم عصبی شدم و تفنگمو در آوردم و روی سرش گذاشتم و اون با ترس بهم گفت پول ندارم اما یه دختر دارم
گفتم خوبه پس فردا شب دنبالش میام
پایان فلش بک
جونگ کوک: امشب قرار دنبال اون دختره ا/ت برم شب شد و با ون مشکی به آدرسی که مرده بهم داد رفتم
ویو ا/ت
وسایلمو جمع کرده بودم و روی تخت دراز کشیده بودم و بی صدا گریه میکردم که آجوما بهم گفت که اون مرده که قرار بود بیاد دنبالت اومده رفتم پایین و....
۹.۶k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.