یکی رد شد شبیه او پر از ابهام و تردیدم

یکی رد شد شبیه او، پر از ابهام و تردیدم

همین که دیدمش جا خوردم و ناگاه ترسیدم

به یک لحظه تمام خاطرات کهنه ام طی شد

زمین دور سرم گشت و منم آرام چرخیدم

همان چادر، همان هیبت، همان چشمان پر شورش

تمام ارتفاعش را به چشمم در نوردیدم

همین که یادم آمد خنده های بی مثالش را

نمیدانم چه شد بی اختیار از خویش خندیدم

دوباره حال نابی را درون سینه حس کردم

دوباره شعله ور گشته تنور سرد امیدم

ته کوچه به چپ پیچید و یک لحظه نگاهم کرد

مسیرم را عوض کردم درون کوچه پیچیدم

قدم را تند تر کردم رسیدم در کنار او

خودم یادم نمی آید سوالی را که پرسیدم

حواسش پرت بود انگار چادر از سرش افتاد

خدایا کور میگشتم ولی او را نمیدیدم

جهان تاریک شد یک لحظه دیدم رقص چادر را

چو عطرش با نسیم آمد منم در باد رقصیدم

همیشه در خیالاتم دلم مغرور و محکم بود

دو تار از موی او دیدم شبیه بید لرزیدم

عذابی میکشم وقتی به یادش باز می افتم

به او گفتم ببخشید و ولی خود را نبخشیدم

پشیمانی ندارد سود وقتی عاشقش باشی

نباید عاشقش میگشتم اما دیر فهمیدم

"سید تقی سیدی
دیدگاه ها (۲)

بی هیچ سوالی و جوابی بغلم کنخسته تر از آنم که بگویم به چه عل...

در ایـن جـا ، در عصـرِ مـا ، در دهکـده ی مـا ، حتـی یافتـنِ ...

یک نفس بی یاد جانان بر نمی آید مرا

می‌کنم از سینه بیروناین دل افسرده رابشنوم تا چندبوی این چراغ...

P⁷لباس تینا لباس روزی لباس جینی لباس کیتی لباس سواویو تینا ت...

هیچ وقت عاشق نشو وابسته نشو دل نبند چرا؟چون مثل من میشی حالا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط