Monster in the forest
Monster in the forest
فصل 3 پارت 4
جیهوپ:*پوزخند*
جونگ کوک:*داد* تو مجبورم کردی بدون اینکه بفهمم اینکارو کنم...تو خیلی بیشعووووری!!!!
(باور میکنین نویسنده خودش گریش گرفته؟🥲)
جیهوپ: حالا که فهمیدی...نیاز نیست دیگه اینجا بمونم...نه؟
جونگ کوک: هق..
جیهوپ:*سمت جونگ کوک میدوئه و هلش میده و جوری که انگار بهش برگشته غیب میشه*
جونگ کوک:*میوفته*
یونگی:*میره سمتش* جونگ کوک..
جونگ کوک:* داد و گریه* هیونگ..
یونگی:*روبروش میشینه و بغلش میکنه*
جونگ کوک:*داد* من خیلی وحشتناکم!!!
یونگی: نه...اینطور نیست..
تهیونگ: اون تو رو مجبور کرده...انقدر چرت و پرت نگو!!!
جونگ کوک:*از یونگی جدا میشه و سرشو رو به بقیه میندازه پایین و با گریه و داد* منو ببخشین!!! همش تقصیر منه!! من این بلا رو سرتون آوردم..هق..اگه من نبودم هیچکدومتون توی این وضعیت نبودین!!
ا.ت:*هنوز سرش روی سینه جیمینه و حتی نای پلک زدن هم نداره*
جونگ کوک:*با صدای آروم و گریه* همش تقصیر منه..
نامجون: جونگ کوکا...خواهش میکنم حرفشو نزن... این تقصیر تو نیست..
جونگ کوک: من با دستای خودم عذابتون دادم..*داد*جیمین هیوووونگ!!!! من هیچوقت خودمو نمیبخشمممم!!
(من دارم خودم زجه میزنممممم...بخاطر بلایی که سرتون آوردم متاسفم🥲🤦🏻♀️)
جین:*گریه* توروخدا داد نزن...دارم دیوونه میشم... نمیتونم داد های تو رو هم تحمل کنم..
ا.ت:*با چشمای بسته و صدای آروم* ساکت شین..
همگی:.............
ا.ت: دنبال مقصر نگردین...این تقصیر همتونه... خودتون با نظر نامجون که برای تفریح بیاین اینجا قبول کردین...پس تقصیر همتونه...جونگ کوک هم فقط عروسک اون پدرصگ بود... حتی اسمش هم مطمئنم جیهوپ نیست..
تهیونگ:*در حال اشک ریختن* اصن همچین آدمی... لیاقت اسم جیهوپ هیونگ رو نداره..
جونگ کوک: ولی...اون میتونست بلایی بیشتر از این سرمون بیاره...حتما یه چیزی مانعش شده..
یونگی: بلایی بدتر از این؟
جونگ کوک: اوهوم..
جین:*سرشو آروم در حال اشک ریختن میاره بالا* حالا باید چیکار کنیم؟..
جونگ کوک:*نفس لرزانشو آروم میده بیرون*
ا.ت: باید دنبال جیهوپ واقعی بگردیم..
تهیونگ: آخه کجا..
جونگ کوک: اون به من نگفت که چه بلایی سرش آورده..
این پارت کمتر است🙂🔪
حوصلم نشد دیگه بنویسم😐 باور میکنین تازه از خواب بیدار شدممم🤦🏻♀️😂
فصل 3 پارت 4
جیهوپ:*پوزخند*
جونگ کوک:*داد* تو مجبورم کردی بدون اینکه بفهمم اینکارو کنم...تو خیلی بیشعووووری!!!!
(باور میکنین نویسنده خودش گریش گرفته؟🥲)
جیهوپ: حالا که فهمیدی...نیاز نیست دیگه اینجا بمونم...نه؟
جونگ کوک: هق..
جیهوپ:*سمت جونگ کوک میدوئه و هلش میده و جوری که انگار بهش برگشته غیب میشه*
جونگ کوک:*میوفته*
یونگی:*میره سمتش* جونگ کوک..
جونگ کوک:* داد و گریه* هیونگ..
یونگی:*روبروش میشینه و بغلش میکنه*
جونگ کوک:*داد* من خیلی وحشتناکم!!!
یونگی: نه...اینطور نیست..
تهیونگ: اون تو رو مجبور کرده...انقدر چرت و پرت نگو!!!
جونگ کوک:*از یونگی جدا میشه و سرشو رو به بقیه میندازه پایین و با گریه و داد* منو ببخشین!!! همش تقصیر منه!! من این بلا رو سرتون آوردم..هق..اگه من نبودم هیچکدومتون توی این وضعیت نبودین!!
ا.ت:*هنوز سرش روی سینه جیمینه و حتی نای پلک زدن هم نداره*
جونگ کوک:*با صدای آروم و گریه* همش تقصیر منه..
نامجون: جونگ کوکا...خواهش میکنم حرفشو نزن... این تقصیر تو نیست..
جونگ کوک: من با دستای خودم عذابتون دادم..*داد*جیمین هیوووونگ!!!! من هیچوقت خودمو نمیبخشمممم!!
(من دارم خودم زجه میزنممممم...بخاطر بلایی که سرتون آوردم متاسفم🥲🤦🏻♀️)
جین:*گریه* توروخدا داد نزن...دارم دیوونه میشم... نمیتونم داد های تو رو هم تحمل کنم..
ا.ت:*با چشمای بسته و صدای آروم* ساکت شین..
همگی:.............
ا.ت: دنبال مقصر نگردین...این تقصیر همتونه... خودتون با نظر نامجون که برای تفریح بیاین اینجا قبول کردین...پس تقصیر همتونه...جونگ کوک هم فقط عروسک اون پدرصگ بود... حتی اسمش هم مطمئنم جیهوپ نیست..
تهیونگ:*در حال اشک ریختن* اصن همچین آدمی... لیاقت اسم جیهوپ هیونگ رو نداره..
جونگ کوک: ولی...اون میتونست بلایی بیشتر از این سرمون بیاره...حتما یه چیزی مانعش شده..
یونگی: بلایی بدتر از این؟
جونگ کوک: اوهوم..
جین:*سرشو آروم در حال اشک ریختن میاره بالا* حالا باید چیکار کنیم؟..
جونگ کوک:*نفس لرزانشو آروم میده بیرون*
ا.ت: باید دنبال جیهوپ واقعی بگردیم..
تهیونگ: آخه کجا..
جونگ کوک: اون به من نگفت که چه بلایی سرش آورده..
این پارت کمتر است🙂🔪
حوصلم نشد دیگه بنویسم😐 باور میکنین تازه از خواب بیدار شدممم🤦🏻♀️😂
۱۵.۴k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.