این شعر زیبا تقدیم به همه بانوان سرزمینم:
این شعر زیبا تقدیم به همه بانوان سرزمینم:
زنی را میشناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق میخواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست
زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد:
چه کس موهای طفلم را
پس از من میزند شانه؟
زنی با تار تنهایی
لباس تور میبافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور میخواند
زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست
نگاه سرد زندانبان
زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر
زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمیداند
زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی ، چه بد بختی
زنی را می شناسم من
که شعرش بوی غم دارد
ولی میخندد و گوید
که دنیا پیچ و خم دارد...
تقدیم به بانوان عزیز سرزمینم، که هر کدام در پس لبخندشان غمی پنهان دارند...
زنی را میشناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق میخواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست
زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد:
چه کس موهای طفلم را
پس از من میزند شانه؟
زنی با تار تنهایی
لباس تور میبافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور میخواند
زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست
نگاه سرد زندانبان
زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر
زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمیداند
زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی ، چه بد بختی
زنی را می شناسم من
که شعرش بوی غم دارد
ولی میخندد و گوید
که دنیا پیچ و خم دارد...
تقدیم به بانوان عزیز سرزمینم، که هر کدام در پس لبخندشان غمی پنهان دارند...
۴.۶k
۰۴ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.