و اما، دوری ...
و اما، دوری ...
دوری شکلهای مختلفی دارد، که همهشان مزخرف و زشتاند.
یک وقتی هست که دوری، فاصله جغرافیایی است.
فکر کن تو و دلبر دو سر دنیا زندگی میکنید. تو این گوشه نقشه دنیایی، روزت را با فکرهای تلخ شروع کردهای، دلبرت آن طرف دنیا برایت بوسهای مجازی میفرستد و میگوید شب بخیر و میخوابد و تو میمانی و یک روز طولانیِ زشتِ سردِ بی صدای او.
یک وقتی هم هست که دوری، دوری دلهاست. تو دوستش داری و او بی اعتناست، یا برعکس. که چه دردی دارد تکاپوی ناامیدانه و یکنفره برای زنده کردن یا زنده نگهداشتن عشقی که انگار قرنهاست مرده و جنازهاش هم گوشه قبری به وسعت دو دل پوسیده.
یک شکلش هم دوری اجباری است. کسی را دوست داری که بر اساس قواعد مزخرف دنیای آدم بزرگها سهم تو نیست، و حتا فکر کردن به او هم ممنوع است. مثلاً در مسیجی برایت مینویسد چه خوب که دوباره مینویسی، تو جانت پر میکشد که برایش بنویسی چه خوب که این همه بیتاب شراب بودن توأم ولی نباید. و مینویسی ممنون از شما. و میخوابی و خواب گرگ پیری را میبینی که تو را میدرد و صورتش شبیه صورت خود توست.
میبینی؟ دوری شکلهای مختلفی دارد . میتوانم تا صبح برایت بنویسم.
میان این همه تنوع عذاب، یک وقتی اما هست که مبتلا میشوی به عمیقترین شکل دردِ دوری. یک روز روبروی آینه میایستی، به خودت نگاه میکنی. و کم کم درد در گوشه سمت چپ پیشانیات هار میشود، و تو را وادار میکند مرور کنی که چقدر دوری افتاده میان کسی که هستی، و کسی که دوست داشتی باشی. چه خاک سوخته بی برکتی میشود آینه...
دوری شکلهای مختلفی دارد، که همهشان مزخرف و زشتاند...
دوری شکلهای مختلفی دارد، که همهشان مزخرف و زشتاند.
یک وقتی هست که دوری، فاصله جغرافیایی است.
فکر کن تو و دلبر دو سر دنیا زندگی میکنید. تو این گوشه نقشه دنیایی، روزت را با فکرهای تلخ شروع کردهای، دلبرت آن طرف دنیا برایت بوسهای مجازی میفرستد و میگوید شب بخیر و میخوابد و تو میمانی و یک روز طولانیِ زشتِ سردِ بی صدای او.
یک وقتی هم هست که دوری، دوری دلهاست. تو دوستش داری و او بی اعتناست، یا برعکس. که چه دردی دارد تکاپوی ناامیدانه و یکنفره برای زنده کردن یا زنده نگهداشتن عشقی که انگار قرنهاست مرده و جنازهاش هم گوشه قبری به وسعت دو دل پوسیده.
یک شکلش هم دوری اجباری است. کسی را دوست داری که بر اساس قواعد مزخرف دنیای آدم بزرگها سهم تو نیست، و حتا فکر کردن به او هم ممنوع است. مثلاً در مسیجی برایت مینویسد چه خوب که دوباره مینویسی، تو جانت پر میکشد که برایش بنویسی چه خوب که این همه بیتاب شراب بودن توأم ولی نباید. و مینویسی ممنون از شما. و میخوابی و خواب گرگ پیری را میبینی که تو را میدرد و صورتش شبیه صورت خود توست.
میبینی؟ دوری شکلهای مختلفی دارد . میتوانم تا صبح برایت بنویسم.
میان این همه تنوع عذاب، یک وقتی اما هست که مبتلا میشوی به عمیقترین شکل دردِ دوری. یک روز روبروی آینه میایستی، به خودت نگاه میکنی. و کم کم درد در گوشه سمت چپ پیشانیات هار میشود، و تو را وادار میکند مرور کنی که چقدر دوری افتاده میان کسی که هستی، و کسی که دوست داشتی باشی. چه خاک سوخته بی برکتی میشود آینه...
دوری شکلهای مختلفی دارد، که همهشان مزخرف و زشتاند...
۳.۶k
۱۱ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.