ʚFOR YOUɞ
ʚFOR YOUɞ
ʚPART_³⁰ɞ
وقتی ات غذا شو خورد رفت بالا تو اتاق خودشو جیمین که حموم کنه بعد 30مین اومد بیرون که
جیمین ویو
نمی دونستم هیونجین چطور ات و دزدیده پس گفتم بهتر ازش بپرسم رفتم بالا تو اتاقمون و لباس عوض کردم و نشستم ذو تخت و رفتم تو گوشی چند مین بعد ات اومد
ات: ع... اینجایی
جیمین: آره... خواستم حرف بزنیم
ات: آ... باشه فقط برو بیرون من لباس بپوشم
جیمین: من که دیدمت
ات: عه برو بیروننننن
جیمین: باش
رفتم بیرون تا لباس بپوشه و بعد چند مین رفتم تو
جیمین: خب تموم
ات: آره بیا بشین
جیمین: باش
نشستیم روی تخت
جیمین: خب.... چطور هیونجین بردت
ات: م.. من...
جیمین: نترس اون دیگه مرده
ات: باش.... خب من داشتم تو اتاق داشتم موهامو درست میکردم یهو یکی از پنجره اومد تو پنجره باز بود گفت که دشمنت هست و تا خواستم حرف بزنم بیهوشم کر. و دیگه بعدش هم همش غذا میدادن بهم و میگفتن تو نمیای دنبالم
جیمین: خیلی غلط کردن مگه میشه نیام دنبال عشقم
ات: نه
جیمین: خب...(بغلش کرد) من همیشه کنارتم باشه
ات: هوم
و گرفتیم خوابیدیم
شب
ات ویو
از خواب بلند شدم و دیدم جیمین کنارم نیست حتما رفته پایین بلند شدم رفتم دستشویی و اومدم لباس عوض کردم و رفتم پایین دیدم سر میزه شامن مگه چقدر خوابیدم رفتم پایین و سلام کردم و شستم جفت جیمین
جیمین: سلام عشقم
ات: سلام
اجوما هم غذا رو آورد تا بوش خورد بهم حالم بد شدو رفتم تو دستشویی و اوردم بالا
جیمین: عه چیشد
اجوما: بوش بده
ب/ج: نه اجوما
جونگکوک: احمق برو پیش زن داداش
یونا: چش شد ات
ب/ات: وا
جیمین: ای بابا رفتم
جیمین هم رفت پیش ات
جیمین: ات خوبی
ات: نه
جیمین: چی شده
ات: یک هفتس حالم بده
جیمین: چرا... پاشو بریم دکتر
ات: باش
رفتیم پیش بقیه
جیمین: ات و میبرم دکتر یک هفتس حالش بده
ب/ج: باش مواظب باشید
جیمین: هوم
رفتن این دوتا آماده شدن و رفتن سمت بیمارستان
داخل بیمارستان
وایساده بودن تا نوبتشون شه و نوبتشون شد و رفتن داخل
دکتر: سلام
جیمین و ات: سلام
دکتر بشینید
ʚPART_³⁰ɞ
وقتی ات غذا شو خورد رفت بالا تو اتاق خودشو جیمین که حموم کنه بعد 30مین اومد بیرون که
جیمین ویو
نمی دونستم هیونجین چطور ات و دزدیده پس گفتم بهتر ازش بپرسم رفتم بالا تو اتاقمون و لباس عوض کردم و نشستم ذو تخت و رفتم تو گوشی چند مین بعد ات اومد
ات: ع... اینجایی
جیمین: آره... خواستم حرف بزنیم
ات: آ... باشه فقط برو بیرون من لباس بپوشم
جیمین: من که دیدمت
ات: عه برو بیروننننن
جیمین: باش
رفتم بیرون تا لباس بپوشه و بعد چند مین رفتم تو
جیمین: خب تموم
ات: آره بیا بشین
جیمین: باش
نشستیم روی تخت
جیمین: خب.... چطور هیونجین بردت
ات: م.. من...
جیمین: نترس اون دیگه مرده
ات: باش.... خب من داشتم تو اتاق داشتم موهامو درست میکردم یهو یکی از پنجره اومد تو پنجره باز بود گفت که دشمنت هست و تا خواستم حرف بزنم بیهوشم کر. و دیگه بعدش هم همش غذا میدادن بهم و میگفتن تو نمیای دنبالم
جیمین: خیلی غلط کردن مگه میشه نیام دنبال عشقم
ات: نه
جیمین: خب...(بغلش کرد) من همیشه کنارتم باشه
ات: هوم
و گرفتیم خوابیدیم
شب
ات ویو
از خواب بلند شدم و دیدم جیمین کنارم نیست حتما رفته پایین بلند شدم رفتم دستشویی و اومدم لباس عوض کردم و رفتم پایین دیدم سر میزه شامن مگه چقدر خوابیدم رفتم پایین و سلام کردم و شستم جفت جیمین
جیمین: سلام عشقم
ات: سلام
اجوما هم غذا رو آورد تا بوش خورد بهم حالم بد شدو رفتم تو دستشویی و اوردم بالا
جیمین: عه چیشد
اجوما: بوش بده
ب/ج: نه اجوما
جونگکوک: احمق برو پیش زن داداش
یونا: چش شد ات
ب/ات: وا
جیمین: ای بابا رفتم
جیمین هم رفت پیش ات
جیمین: ات خوبی
ات: نه
جیمین: چی شده
ات: یک هفتس حالم بده
جیمین: چرا... پاشو بریم دکتر
ات: باش
رفتیم پیش بقیه
جیمین: ات و میبرم دکتر یک هفتس حالش بده
ب/ج: باش مواظب باشید
جیمین: هوم
رفتن این دوتا آماده شدن و رفتن سمت بیمارستان
داخل بیمارستان
وایساده بودن تا نوبتشون شه و نوبتشون شد و رفتن داخل
دکتر: سلام
جیمین و ات: سلام
دکتر بشینید
۱۲.۷k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.