دزدی که اهل تقوی شد...
دزدی که اهل تقوی شد...
˙·٠•♥•٠·˙`´˙·٠•♥•٠·˙
آقا سیدمهدی قوام (رضوان الله تعالی علیه) مرد بسیار بزرگ و باسعه صدری بود؛ اعجوبه ای بود! شبی دزدی وارد منزلش می شود؛ همین که فرش را جمع کرده و در حال بردن بود، آقاسیدمهدی بیدار می شود، با کمال خونسردی به او می گوید: می خواهی این فرش را چه کنی؟ دزد می گوید: می خواهم آن را بفروشم. آیاسیدمهدی می گوید: اگر بفروشی، آن را از تو خوب نمی خرند؛ من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس آباد، بگو: سید مهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو!
بعدا دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده؛ و از همان فرش کاسبی و مغازه راه انداخته است.
به نقل از کتاب: نکته ها از گفته ها ـ دفتر اول
˙·٠•♥•٠·˙`´˙·٠•♥•٠·˙
آقا سیدمهدی قوام (رضوان الله تعالی علیه) مرد بسیار بزرگ و باسعه صدری بود؛ اعجوبه ای بود! شبی دزدی وارد منزلش می شود؛ همین که فرش را جمع کرده و در حال بردن بود، آقاسیدمهدی بیدار می شود، با کمال خونسردی به او می گوید: می خواهی این فرش را چه کنی؟ دزد می گوید: می خواهم آن را بفروشم. آیاسیدمهدی می گوید: اگر بفروشی، آن را از تو خوب نمی خرند؛ من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس آباد، بگو: سید مهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو!
بعدا دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده؛ و از همان فرش کاسبی و مغازه راه انداخته است.
به نقل از کتاب: نکته ها از گفته ها ـ دفتر اول
۱.۳k
۱۵ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.