پارت²⁰
پارت²⁰
ات ـ کوک..برو...لطفا..بخاطر منم شده برو..خودم بودم ک فهمیدم شما خوناشامین..خودم این بازیو شروع کردم..پس خودمم تمومش میکنم..
کوک ـ شعر نگو..خودت غرق در خونب چجوری میخای درست کنی ماجرا رو؟
ات ـ ههمین خون کار دستمون میده
ادمینویو
کوک با ی حرکت چانیولو بیهوش کرد
ات رو کول کرد و به خونه تلهپرت کرد
تهیونگویو
دلم شور میزد..که یدفه کوک با ات ک غرق در خون بود در خونه ظاهر شد
هاری ـ جیغغ ات چیشدههههه
ات ـ نگران..من..نباش..کوک..منو....بزار اتاق...جعبهی..کمکهای اولیه رو هم بیار..خودم درستش میکنم
هاری ـ منم میامم
ات ـ گراز..تو باید بیای..
تهیونگ ـ کوک چیشده؟
کوک ـ ات گرگینه رو پیدا کرد
تهیونگ ـ کیه؟
کوک ـ چانیول
تهیونگ ـ من از همون اول احساس خوبی نسبت بهش نداشتم
اتویو
هاری منو برد اتاق و انداخت رو تخت
ات ـ اخخ وحشی..ارومتر..
هاری ـ وای مرا همهجات چنگ خوردس؟
ات ـ کار چانیوله..اون گرگینهس
هاری ـ شتت..ات..ات سعی کن بهوش بمونی خو؟
ات ـ چشم خانم دکتر
*بعد. پانسمان ات*
هاری ـ خوبی؟
ات ـ مرسی..بیا بریم پایین
کوکویو
منتظر بودیم ک یهو ات اومد پایین
کوک ـ خوبی؟
ات ـ اره ممنون..بچها من باید برم..
کوک ـ چجوری؟ با این حالت؟
ات ـ خنگول برم وسایلمو بیارم
کوک ـ نمیخاد..
تهیونگ ـ خوبی؟چرا چیزی نگفتی؟
ات ـ دیگه دیگه..ولی یچیزی
کوک ـ هوم؟
ات ـ مگه من انسان نیستم؟
کوک ـ چطور؟
ات ـ پس چطور تونستم هم چانیولو هل بدم بخوره دیوار و هم با چشمام کنترلش کنم؟
تهیونگ ـ واقعا این کارارو کردی؟
ات ـ اره
تهیونگ ـ تو از هممون بهتری! بخاطر همین میخاست بکشتت!
ات ـ واقعا؟
کوک ـ بهترم میشی اگه خوناشام بشی
ات ـ میشه خوناشامم کنین؟
کوک ـ نـ.نه
ات ـ چرا؟
کوک ـ هوف باشه..با زندگی نازت خداحافظی کن
ات ـ خدافظ
ــــ
حیمایت؟
ات ـ کوک..برو...لطفا..بخاطر منم شده برو..خودم بودم ک فهمیدم شما خوناشامین..خودم این بازیو شروع کردم..پس خودمم تمومش میکنم..
کوک ـ شعر نگو..خودت غرق در خونب چجوری میخای درست کنی ماجرا رو؟
ات ـ ههمین خون کار دستمون میده
ادمینویو
کوک با ی حرکت چانیولو بیهوش کرد
ات رو کول کرد و به خونه تلهپرت کرد
تهیونگویو
دلم شور میزد..که یدفه کوک با ات ک غرق در خون بود در خونه ظاهر شد
هاری ـ جیغغ ات چیشدههههه
ات ـ نگران..من..نباش..کوک..منو....بزار اتاق...جعبهی..کمکهای اولیه رو هم بیار..خودم درستش میکنم
هاری ـ منم میامم
ات ـ گراز..تو باید بیای..
تهیونگ ـ کوک چیشده؟
کوک ـ ات گرگینه رو پیدا کرد
تهیونگ ـ کیه؟
کوک ـ چانیول
تهیونگ ـ من از همون اول احساس خوبی نسبت بهش نداشتم
اتویو
هاری منو برد اتاق و انداخت رو تخت
ات ـ اخخ وحشی..ارومتر..
هاری ـ وای مرا همهجات چنگ خوردس؟
ات ـ کار چانیوله..اون گرگینهس
هاری ـ شتت..ات..ات سعی کن بهوش بمونی خو؟
ات ـ چشم خانم دکتر
*بعد. پانسمان ات*
هاری ـ خوبی؟
ات ـ مرسی..بیا بریم پایین
کوکویو
منتظر بودیم ک یهو ات اومد پایین
کوک ـ خوبی؟
ات ـ اره ممنون..بچها من باید برم..
کوک ـ چجوری؟ با این حالت؟
ات ـ خنگول برم وسایلمو بیارم
کوک ـ نمیخاد..
تهیونگ ـ خوبی؟چرا چیزی نگفتی؟
ات ـ دیگه دیگه..ولی یچیزی
کوک ـ هوم؟
ات ـ مگه من انسان نیستم؟
کوک ـ چطور؟
ات ـ پس چطور تونستم هم چانیولو هل بدم بخوره دیوار و هم با چشمام کنترلش کنم؟
تهیونگ ـ واقعا این کارارو کردی؟
ات ـ اره
تهیونگ ـ تو از هممون بهتری! بخاطر همین میخاست بکشتت!
ات ـ واقعا؟
کوک ـ بهترم میشی اگه خوناشام بشی
ات ـ میشه خوناشامم کنین؟
کوک ـ نـ.نه
ات ـ چرا؟
کوک ـ هوف باشه..با زندگی نازت خداحافظی کن
ات ـ خدافظ
ــــ
حیمایت؟
۱۲.۱k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.