به دو چشمی که مرا کرده گرفتار قسم

به دو چشمی که مرا کرده گرفتار قسم
و نگاهی که به عشقت شده بیمار قسم

نشود لحظه ای از یاد تو غافل دل من
به تپش های دل منتظر یار قسم

همیشه باورم بوده که دریاد تومی مانم
کجارفتی وگُم گشتی نمیدانم نمیدانم

برقصان موج گیسورا رهاکن تاکمرگاهت

که من از عشق «بارانم»غزلخوانم غزلخوانم

تنت دریای آرام ودوچشمت ناخدایم بود
که غرقم میکنی آخرتوبااین ناخدایانم
دیدگاه ها (۰)

خنده ، بخیه است . بوسه ، بخیه است . فراموشی ، بخیه است . مهر...

ای که نامت شد همیشه ذکر زبانم نفسم با تو تنظیم می شود هر ضرب...

دلم حال خوب می خواهد! خسته ام از نگرانى ها و مشکلاتى کہ شب...

دیوانه چو من باشد دیوانهٔ آن چشمت با این همه بی خوابی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط