ا به قربان نگاهت دوست مدارم ترا

اي به قربان نگاهت، دوست ميدارم ترا،،،
جان شيرينم فدايت،دوست ميدارم ترا،،

اندكي بنشين ،شتابت بهر چيست ؟'،،
قصه ها دارم برايت، دوست ميدارم ترا،،،،

يك نظر بر دل نظر كن ماه من،،،،
تابشي از آسمانت ،دوست ميدارم ترا،،،

خوب رويم ،سنگ دل گشتي چرا،،،
رحم بر شوريده حالت ، دوست ميدارم ترا،،،

ناز كن زيبا نگارم ، تا خريدارت منم،،،
دل ببازم در قمارت، دوست ميدارم ترا،،،

چشم زيبايت قرار از دل ربود،،،،
رو مگير از بيقرارت، دوست ميدارم ترا،،،

عطر گيسوي تو زيبا ،هوش از سر ميبرد،،
گشته ام اي مه خمارت، دوست ميدارم ترا،،،

بزم عشقست و عطا كن بوسه ايي،،،
جرعه ايي مي از لبانت، دوست ميدارم
دیدگاه ها (۱)

گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنمعشق اگر حق است، این حق تا ...

آنکه دل کاشت ولی دلهره برداشت ، منمآنکه دائم نفسش حس تو را د...

‍ ‍ .پرسه در کوی غزل _ بی تو عجب دلگیر است دلم از رهگذرانش _...

چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟که در جمال تو دیدم کمال صن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط