تو هیئت اونشبای اشک و گریه

تو هیئت اون شبای اشک و گریه

مـــن بودم و تــــــو بودی و خــــدا بود

این حــرفا رو به هیـــچ کســی نگفتـــم

فقط تـــو میدونی چی بین مــــا بود

شعرایی که تو بچگی میگفتم

نقاشی هایی که برات کشیدم

تنهایی یک ساعت برات میخوندم

ببین کجا بـــودم کجا رسیـــدم

اما حالا عمــــریه که گذشته

دلــــم گرفتار عجب دردی شـــد

روزای خوب کودکـــی گذشته

اون دختـــرک برا خودش کســـی شد

تازه دارم میفهمم این همه ســال

دعـــای تـــو منو به اینجا رسوند

خــدا میدونه اگه تـــو نبودی

زمـــونه من رو به کجا میکشوند

دلـــم میخواد شور غـــزل بگیرم

ضریحتــــو توی بغـــل بگیرم

دلم میخواد وقتی عروســـی کردم

تو حرمـــت مـــاه عســـل بگیرم...
دیدگاه ها (۳)

دنیای من ...آقای من ....اللهم اجعل محیای محیای من… http://w...

شب جمعه سادات ببخشید ز دشت پربلا و مکانش که بگذریماز ظهر داغ...

همه جا ذکر حسین است ولی کن ما راذکر ارباب زلب های هلالی عشق ...

دنبالِ "شُهرَتیم" و پِیِ "اسم و رَسم" و "نام" ...غافل از این...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط