خاطره ای از شهیدرضادامرودی

خاطره ای از #شهید_رضا_دامرودی🌹

شب تولد حضرت زهرا سلام الله تو راه برگشت به خونه بودیم .
یه پیرزن تنها جلوی در خونش نشسته بود... از کنارش رد شدیم چند قدمی که گذشتیم رضا ایستاد و برگشت به اون پیرزن نگاه کرد گفت خانوم میای بریم به اون حاج خانم روز مادر رو تبریک بگیم؟
نگاه خسته و تنهای اون پیرزن داشت اشک چشم رضا رو در میاورد...
رفتیم نزدیک...سلام کرد و گفت مادر چرا تنها نشستی؟
پیرزن لبخند زد و هیچی نگفت
رضا گفت روزتون مبارک. ان شالله که سلامت باشین وعمرتون با عزت...
پیرزن لبخند روی لبهاش نشست و گفت ممنون پسرم خیلی خوشحالم کردین 4 تا بچه دارم که هر کدوم تو شهر دیگه هستن و نشد که امشب بیان دیدنم بعدچند تا شکلات از تو جیبش دراورد و اصرار کرد که حتما اینو ازم قبول کنید...😊

👈همسر شهید رضا دامرودی
دیدگاه ها (۲)

🌨#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم🗓امروز ۱۹ بهمن ‌۱۴۰۰ مصادف با سا...

#شهید_مدافع_حرم_جواد_کوهساری 🕊🌺یکی از صفات خوب شهید این بودک...

📖#کلام_شهید 🌹🕊امیـدوارم ...حضرت زهرا (س) عنایتی کندتا به هـد...

ساواک به ایشان گفته بود: تعهد بده که از آقای خمینی اسمی نبری...

قَـهـرِمــآن تکپآرتی V سیرک خالی از آدم ها شده بود سرد و...

پارت ۱: مافیایی مخفی

☆ران و ریندو وا/ت پارت اول ☆توکا دستش رو از توی جیبش درآورد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط