ران و ریندو وات پارت اول
☆ران و ریندو وا/ت پارت اول ☆
توکا دستش رو از توی جیبش درآورد و دوباره به ساعتش نگاه کرد. تاخیر داشت، ولی دیگه عادت کرده بود. این دو نفر همیشه خودشون رو توی زندگیش میچپوندن، حالا چه ران، چه ریندو. هیچوقت نمیتونست بینشون انتخاب کنه. هر دو یه جورهایی به روش خودشون مخصوص بودن.
اول ران اومد. همیشه همونطور که بود، با انرژی و یه لبخند بزرگ روی صورتش. موهاش همیشه مرتب و شیک بود، و همیشه یه جور خاص از اون اعتماد به نفس توی راه رفتنش بود. وقتی رسید، هیچ وقت منتظر نمیموند، دستش رو مستقیم به سمت توکا دراز کرد. «سلام، توکا!»
توکا دستش رو گرفت و به آرومی گفت: «سلام، ران.»
ران از همیشه نزدیکتر شد، خیلی راحتتر از چیزی که توکا انتظار داشت. سریع یک بوسه سریع و بیدردسر به گونهش زد و گفت: «یه عالمه وقت نداریم، بیا سریع بریم.»
توکا با چشمهای نیمبسته بهش نگاه کرد. «همیشه همینطور داری عجله میکنی.»
ران قهقهه زد. «آخه وقتی یه آدم جذاب مثل تو اینجاست، نمیشه معطل کرد.»
ولی توکا که هنوز نگاهش رو ازش بر نمیداشت، از گوشه چشمش ریندو رو دید. ریندو با همون رفتار خاص و همیشه آرومش از دور ایستاده بود، هیچوقت عجله نداشت، همیشه اونطور که خودش میخواست و فکر میکرد. با هر قدمی که به طرفش میاومد، مثل اینکه همه چیز یه لحظه بیصدا میشد.
«سلام، توکا.» ریندو گفت، وقتی که رسید. یه نگاه ثابت و محکم بهش انداخت، ولی هیچچیز اضافهای نگفت. همیشه اینطور بود. نه بلند حرف میزد، نه زیاد خودش رو نشون میداد. اما وقتی نگاهش میکردی، انگار هیچچیز از دستش در نمیرفت.
توکا لبخند کوچکی زد. «سلام، ریندو.»
ران که از سکوت ریندو خوشش نمیاومد، برگشت و گفت: «وای، باز این سکوتهات... خب، تو که همیشه مثل سنگی.»
ریندو فقط به ران نگاه کرد، ولی حرفی نزد. چیزی نمیگفت، انگار هر چیزی که میخواست رو توی سکوتش گفته بود.
توکا که این بار خیلی هم گیج شده بود، یه نفس عمیق کشید و با لحن خستهای گفت: «خب، بچهها... باید یه تصمیم بگیرم، نه؟»
ران که هنوز لبخندش رو نداشت، گفت: «انتخاب اینقدر هم سخت نیست، توکا.»
ریندو این بار فقط یه چشمک به توکا زد و گفت: «خوب، وقتی بخواهی میفهمی.»
توکا که کاملاً توی این وضعیت گیر کرده بود، بالاخره یه کم سرش رو تکون داد و گفت: «خوب... هرجا که شما دلتون میخواد.»
و دوباره همون احساس قدیمی برگشت. ران که میخواست همهچیز رو سریع پیش ببره، و ریندو که همیشه آروم بود، ولی توکا هنوز هیچوقت نتونسته بود انتخاب کنه که کدوم بهتره. شاید هم اصلاً نمیخواست انتخاب کنه.
پارت بعدی...... به شرط" ۱۸ لایک و ۱۸کامنت "
توکا دستش رو از توی جیبش درآورد و دوباره به ساعتش نگاه کرد. تاخیر داشت، ولی دیگه عادت کرده بود. این دو نفر همیشه خودشون رو توی زندگیش میچپوندن، حالا چه ران، چه ریندو. هیچوقت نمیتونست بینشون انتخاب کنه. هر دو یه جورهایی به روش خودشون مخصوص بودن.
اول ران اومد. همیشه همونطور که بود، با انرژی و یه لبخند بزرگ روی صورتش. موهاش همیشه مرتب و شیک بود، و همیشه یه جور خاص از اون اعتماد به نفس توی راه رفتنش بود. وقتی رسید، هیچ وقت منتظر نمیموند، دستش رو مستقیم به سمت توکا دراز کرد. «سلام، توکا!»
توکا دستش رو گرفت و به آرومی گفت: «سلام، ران.»
ران از همیشه نزدیکتر شد، خیلی راحتتر از چیزی که توکا انتظار داشت. سریع یک بوسه سریع و بیدردسر به گونهش زد و گفت: «یه عالمه وقت نداریم، بیا سریع بریم.»
توکا با چشمهای نیمبسته بهش نگاه کرد. «همیشه همینطور داری عجله میکنی.»
ران قهقهه زد. «آخه وقتی یه آدم جذاب مثل تو اینجاست، نمیشه معطل کرد.»
ولی توکا که هنوز نگاهش رو ازش بر نمیداشت، از گوشه چشمش ریندو رو دید. ریندو با همون رفتار خاص و همیشه آرومش از دور ایستاده بود، هیچوقت عجله نداشت، همیشه اونطور که خودش میخواست و فکر میکرد. با هر قدمی که به طرفش میاومد، مثل اینکه همه چیز یه لحظه بیصدا میشد.
«سلام، توکا.» ریندو گفت، وقتی که رسید. یه نگاه ثابت و محکم بهش انداخت، ولی هیچچیز اضافهای نگفت. همیشه اینطور بود. نه بلند حرف میزد، نه زیاد خودش رو نشون میداد. اما وقتی نگاهش میکردی، انگار هیچچیز از دستش در نمیرفت.
توکا لبخند کوچکی زد. «سلام، ریندو.»
ران که از سکوت ریندو خوشش نمیاومد، برگشت و گفت: «وای، باز این سکوتهات... خب، تو که همیشه مثل سنگی.»
ریندو فقط به ران نگاه کرد، ولی حرفی نزد. چیزی نمیگفت، انگار هر چیزی که میخواست رو توی سکوتش گفته بود.
توکا که این بار خیلی هم گیج شده بود، یه نفس عمیق کشید و با لحن خستهای گفت: «خب، بچهها... باید یه تصمیم بگیرم، نه؟»
ران که هنوز لبخندش رو نداشت، گفت: «انتخاب اینقدر هم سخت نیست، توکا.»
ریندو این بار فقط یه چشمک به توکا زد و گفت: «خوب، وقتی بخواهی میفهمی.»
توکا که کاملاً توی این وضعیت گیر کرده بود، بالاخره یه کم سرش رو تکون داد و گفت: «خوب... هرجا که شما دلتون میخواد.»
و دوباره همون احساس قدیمی برگشت. ران که میخواست همهچیز رو سریع پیش ببره، و ریندو که همیشه آروم بود، ولی توکا هنوز هیچوقت نتونسته بود انتخاب کنه که کدوم بهتره. شاید هم اصلاً نمیخواست انتخاب کنه.
پارت بعدی...... به شرط" ۱۸ لایک و ۱۸کامنت "
- ۸.۸k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط