•وقتی بهت اعتراف میکنه...•
•وقتی بهت اعتراف میکنه...•
🐥 #فلیکس 🐥
روی تخت اتاقت دراز کشیده بودی و به سقف نگاه میکردی که با صدای زنگ گوشیت، گوشیت رو برداشتی تا جواب بدی
+الو؟ لیکسی کجایی
_سلام کوچولو من الان بیرونم..
_با سونگمین و چانگبین اومدیم به برج فلان...تو هم بیا خیلی جای قشنگیه ها
+هوم..نمیدونم
_زود باش حاضر شو بیا...منتظرتم
و زد تلفن رو قطع کرد..پس چاره ای نداشتی که به گفته اش عمل کنی پس سریع حاضر شدی و راه افتادی..
همینجوری داشتی تو خیابونا قدم میزدی و همش به لوکیشنی که فلیکس بهت فرستاده بود نگاه میکردی
+ای وای من اینجارو خوب نمیشناسم
+فک کنم همینجاست..؟
نگاهی به برج روبه روت انداختی..خیلی بلندتر و زیباتر از تصوراتت بود
+واو..چه خوشگله
وارد برج شدی و به طبقه ای که فلیکس بهت گفته بود رفتی و وقتی رسیدی سونگمین اومد جلوت
=بیا از اینطرف
پشتش رفتی و هردوتاتون وارد یه اتاق بزرگ تزئین شده شدید
+واو..اینجا کجاس
همینطور که به اطراف نگاه میکردی اونقدری جذب دکوراسیون اتاق شده بودی که متوجه رفتن سونگمین نشدی
+یااا سونگمینا...اینا چیــ..
بدون اینکه جوابتو بده از اونجا خارج شد و در رو بست..که با صدای بسته شدن در به خودت اومده و خواستی بری دنبال سونگمین ولی صدایی از پشتت شنیدی
_ا/ت
برگشتی و فلیکس رو دیدی که دستاش رو پشتش قایم کرده و با لبخند بهت نگاه میکنه
+لیکسی؟؟
با خوشحالی به سمتش رفتی
+اینجا چیکار میک-
که یهو با قرار گرفتن دسته گلی جلوت حرفت نصفه موند
_کیم ا/ت..دوستت دارم
+صب کن..چ..چی؟
از تعجب داشتی شاخ در میاوردی..الان پسر روبه روت چی بهت گفته بود؟ چیزی که از ته دلت میخواستی بشنویش الان شنیده بودی..؟
+شوخی ن..نکن
_ولی ا/ت..من واقعا بهت علاقه دارم
حالا دیگ اشک تو چشمات حلقه زده بود..دستاتو جلوی دهنت گذاشتی و با تعجبی که ذوق باهاش ترکیب شده بود بهش نگاه کردی و دسته گل رو ازش گرفتی
فلیکس لبخندی زد و با چشمای درخشان بهت نگاه کرد
_درخواستمو قبول میکنی دختر خوشگله؟
لبخندی متقابل زدی و سرت رو به علامت تایید تکون دادی
+معلومههه
خنده ی پر ذوقی کردی محکم بغلش کردی~
هایجین❥~
🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥
#سناریو #لی_فلیکس #وانشات #فیک #فیکشن #کیپاپ #استری_کیدز #اسکیز #سناریو_استری_کیدز #سناریو_اسکیز #سوپزایز #اعتراف #برح
#Kpop #Stray_kids #SKZ #Felix
🐥 #فلیکس 🐥
روی تخت اتاقت دراز کشیده بودی و به سقف نگاه میکردی که با صدای زنگ گوشیت، گوشیت رو برداشتی تا جواب بدی
+الو؟ لیکسی کجایی
_سلام کوچولو من الان بیرونم..
_با سونگمین و چانگبین اومدیم به برج فلان...تو هم بیا خیلی جای قشنگیه ها
+هوم..نمیدونم
_زود باش حاضر شو بیا...منتظرتم
و زد تلفن رو قطع کرد..پس چاره ای نداشتی که به گفته اش عمل کنی پس سریع حاضر شدی و راه افتادی..
همینجوری داشتی تو خیابونا قدم میزدی و همش به لوکیشنی که فلیکس بهت فرستاده بود نگاه میکردی
+ای وای من اینجارو خوب نمیشناسم
+فک کنم همینجاست..؟
نگاهی به برج روبه روت انداختی..خیلی بلندتر و زیباتر از تصوراتت بود
+واو..چه خوشگله
وارد برج شدی و به طبقه ای که فلیکس بهت گفته بود رفتی و وقتی رسیدی سونگمین اومد جلوت
=بیا از اینطرف
پشتش رفتی و هردوتاتون وارد یه اتاق بزرگ تزئین شده شدید
+واو..اینجا کجاس
همینطور که به اطراف نگاه میکردی اونقدری جذب دکوراسیون اتاق شده بودی که متوجه رفتن سونگمین نشدی
+یااا سونگمینا...اینا چیــ..
بدون اینکه جوابتو بده از اونجا خارج شد و در رو بست..که با صدای بسته شدن در به خودت اومده و خواستی بری دنبال سونگمین ولی صدایی از پشتت شنیدی
_ا/ت
برگشتی و فلیکس رو دیدی که دستاش رو پشتش قایم کرده و با لبخند بهت نگاه میکنه
+لیکسی؟؟
با خوشحالی به سمتش رفتی
+اینجا چیکار میک-
که یهو با قرار گرفتن دسته گلی جلوت حرفت نصفه موند
_کیم ا/ت..دوستت دارم
+صب کن..چ..چی؟
از تعجب داشتی شاخ در میاوردی..الان پسر روبه روت چی بهت گفته بود؟ چیزی که از ته دلت میخواستی بشنویش الان شنیده بودی..؟
+شوخی ن..نکن
_ولی ا/ت..من واقعا بهت علاقه دارم
حالا دیگ اشک تو چشمات حلقه زده بود..دستاتو جلوی دهنت گذاشتی و با تعجبی که ذوق باهاش ترکیب شده بود بهش نگاه کردی و دسته گل رو ازش گرفتی
فلیکس لبخندی زد و با چشمای درخشان بهت نگاه کرد
_درخواستمو قبول میکنی دختر خوشگله؟
لبخندی متقابل زدی و سرت رو به علامت تایید تکون دادی
+معلومههه
خنده ی پر ذوقی کردی محکم بغلش کردی~
هایجین❥~
🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥
#سناریو #لی_فلیکس #وانشات #فیک #فیکشن #کیپاپ #استری_کیدز #اسکیز #سناریو_استری_کیدز #سناریو_اسکیز #سوپزایز #اعتراف #برح
#Kpop #Stray_kids #SKZ #Felix
۲۰.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.