پارت

#پارت111:
اشک‌هام رو‌ پاک کردم و شماره‌ی سپهر رو گرفتم. بعد از سومین بوق جواب داد:
-الو؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
-سلام.
-سلام.
-سپهر باید ببینمت.
- چیزی شده؟
-می‌خوام در مورد یه موضوعی باهات صحبت کنم، کی همو ببینیم؟
- شب ساعت هشت خوبه؟
-آره خوبه.
-ببخشید الینا من باید برم کلی کار دارم.
-باشه خداحافظ.
-خداحافظ.
گوشی رو پایین اوردم و تماس رو قطع کردم. سپهر می‌تونست بهم کمک کنه. باید می‌دیدمش و باهاش حرف می‌زدم. برام عجیب بود که با گذشت دو هفته نه بهار و نه ترانه زنگ زدن. هیچ کدوم هیچ خبری ازم نگرفت. پوزخندی رو دلم‌ جا خوش کرد. این هم از دوست‌های مثلا خوبم که دلم رو بهشون خوش کرده بودم!
سر درد امونم رو بریده بود. گوشی رو کنار انداختم و روی تخت دراز کشیدم. باید استراحت‌ می‌کردم. کم کم پلک‌هام سنگین شد و خواب رفتم.
***
لباسای مورد نظرم که از قبل اماده کرده بودم رو پوشیدم و بعد یه ارایش ملایم خودم رو تو آینه بررسی کردم. مانتوی یشمی، شلوار جین مشکی،شال یشمی با طرح های سنتی مشکی و نقره‌ای، کیف و کفش‌های اسپرت مشکی نقره ای که حسابی جذاب و شیک به نظر می‌رسیدم.
تو آینه بوسی برای خودم فرستادم و با یادآوری اینکه دیرم شده به سرعت از خونه بیرون زدم.
***
بعد حساب کردن پول تاکسی به سمت رستورانی که سپهر گفته بود، رفتم. رستوران قشنگ و چشم گیری بود. در ورودیش طرح تنه‌ی درخت، میز و صندلیش هم به همون شکل مثل یه خونه‌ی درختی می‌موند. دنبال سپهر می‌گشتم که روی گوشه‌ترین میز رستوران پیداش کردم.
به سمتش قدم برداشتم. تا به میز رسیدم به احترامم بلند شد.
-سلام.
-سلام ببخشید دیر کردم.
لبخندی زد و گفت:
-نه مشکلی نیست، زیاد نمی‌شه که اومدم.
با دست اشاره کرد بشینم. صندلی رو عقب کشیدم و نشستم.
با پیرهن سبز یشمی جذابیتش بیشتر شده بود. رنگ چشم‌هاش آدم رو دیوونه می‌کرد. همین‌جور خیره به چشم‌هاش نگاه می‌کردم که با سرفه‌ای که کرد به خودم اومدم.
دیدگاه ها (۳)

😔 😞 😭

به نظرتون بدترین درد چیه؟):؟ #موقت

#تولدم_مبارک😊 💜 مرسی خواهری بابت کیک قشنگت@Najmeh...15

متولد چند اذرین؟

black flower(p,292)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط