فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۵
فیک کوک دختر کوچولوی من پارت⁵
ویو ات*
رفتم توی بغلش گفتم : کوککک نمیخوای ازدواج کنی ؟
یهویی با چشمای گردش بم نگا کرد
کوک : چیییییی برو گمشو اصلا
ات : خو چرا ؟ دارم میپرسم
کوک : آخه چرا باید زن بگیرم =/
ات : آخه تو اصلا نیاز جنسی هم داری اصن نمیخوای بچه دار شی خانواده تشکیل بدی ؟
سرم توی گردنش بود و نمیتونستم صورتشو ببینم . بدون اینکه نگام کنه گفت
کوک :اولا نیاز جنسی هرزه زیاده میرم انجام میدم میام دوما اصلا دلم نمیخواد بت کسی انجامش بدم پس بیخیال
سرشو آورد پایین و دماغش رو به دماغم چسبوند
کوک : من همین الانشم یه بانی دارن
ات : یااااااا من دختر تو نیستم
کوک : از نظر قانونی هستی( خنده )
ات : کوک ما فقط دوستیم در واقعیت مگه نه ؟
یهویی یه سکوت عجیب شد و کوک هنوز دماغش روی دماغم بود
کوک : ما خانواده ایم
خندم گرفت و گفتم : کوک سکوت رو شکوندی
کوک : تو که قرار نیست با کسی رابطه داشته باشی ؟؟
ات : چرا مگه من آدم نیستم
چشماش درشت شد
کوک : اگه اینکارو کنی دیگه نمیزارم پیشم زندگی کنی
وات فاخخخخخخخ این الان چشه
ات : غیرتی شدی ؟
کوک : آره به خانوادم و داراییم =/
ات : اوکی بابا فاز سنگین نگیر برامون ولی جدی منم میخوام مامان شم
کوک پوزخند زد و اومد روم خیمه زد . این چشه دارم میترسم چرا قلبم انقد تند تند میزنه . اولین باره ازش خجالت کشیدم
ات : ب_برو اونور
اومد جلو گوشم میتونستم نفس هاشو حس کنم
کوک : میخوای مامانت کنم هانی ؟ ....
ویو ات*
رفتم توی بغلش گفتم : کوککک نمیخوای ازدواج کنی ؟
یهویی با چشمای گردش بم نگا کرد
کوک : چیییییی برو گمشو اصلا
ات : خو چرا ؟ دارم میپرسم
کوک : آخه چرا باید زن بگیرم =/
ات : آخه تو اصلا نیاز جنسی هم داری اصن نمیخوای بچه دار شی خانواده تشکیل بدی ؟
سرم توی گردنش بود و نمیتونستم صورتشو ببینم . بدون اینکه نگام کنه گفت
کوک :اولا نیاز جنسی هرزه زیاده میرم انجام میدم میام دوما اصلا دلم نمیخواد بت کسی انجامش بدم پس بیخیال
سرشو آورد پایین و دماغش رو به دماغم چسبوند
کوک : من همین الانشم یه بانی دارن
ات : یااااااا من دختر تو نیستم
کوک : از نظر قانونی هستی( خنده )
ات : کوک ما فقط دوستیم در واقعیت مگه نه ؟
یهویی یه سکوت عجیب شد و کوک هنوز دماغش روی دماغم بود
کوک : ما خانواده ایم
خندم گرفت و گفتم : کوک سکوت رو شکوندی
کوک : تو که قرار نیست با کسی رابطه داشته باشی ؟؟
ات : چرا مگه من آدم نیستم
چشماش درشت شد
کوک : اگه اینکارو کنی دیگه نمیزارم پیشم زندگی کنی
وات فاخخخخخخخ این الان چشه
ات : غیرتی شدی ؟
کوک : آره به خانوادم و داراییم =/
ات : اوکی بابا فاز سنگین نگیر برامون ولی جدی منم میخوام مامان شم
کوک پوزخند زد و اومد روم خیمه زد . این چشه دارم میترسم چرا قلبم انقد تند تند میزنه . اولین باره ازش خجالت کشیدم
ات : ب_برو اونور
اومد جلو گوشم میتونستم نفس هاشو حس کنم
کوک : میخوای مامانت کنم هانی ؟ ....
- ۹.۸k
- ۱۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط