فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت²⁶

با کوک رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم

توی راه*
ات : کوکی
کوک : جانم
ات : چیشد یهو تصمیم گرفتی بریم ساحل ؟
کوک : همینجوری بعدشم خودت چند روز پیش مگه نمیخواستی بری ؟ منم گفتم امروز که کاری ندارم بریم
بعدش دیگه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد

۲۰ مین بعد * کوک
بعد ۲۰ مین رانندگی بالاخره رسیدیم ساعت وقتی پیاده شدم رفتم و در ماشین رو برا ات باز کردم که با ذوق پریدم بیرون
دویید سمت دریا
کوک : آرومممممم وایسا منم بیاممم ( خنده )

ات ویو *
با کوک رفتیم ساحل کلی آب بازی کردیم و کلش رو داشتیم میخندیدیم
ات : وای بسه من خسته شدم ( خنده )
کوک : آره منم بریم یه نوشیدنی بگیریم بعد بریم روی شن ها بشینیم
رفتیم من شیر کاکائو گرفتم کوک هم شیر موز بعدش رفتیم یه جای خوب نشستیم که نوشیدنی هامون رو بخوریم .
کوک : ات
ات : بله ؟
کوک : میخوام یچیز مهم بت بگم شاید زوده ولی میگم
ات : چی میخوای بگو
کوک : ات من ... من عاشقتم
یه لحظه تو شوک موندم انتظار هر حرفی رو داشتم غیر از این
کوک : میدونم شاید عجیب بنظر بیاد ولی من عاشقت شدم ات میدونم فاصله سنیمون زیاده ول...
یهو وسط حرفش پریدم
ات : ...