داشت از دیدار چشمان تو برمی گشت که

‏داشت از دیدار چشمان تو برمی گشت که


«محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت»



#عبدالمهدی_نوری
دیدگاه ها (۰)

خدا تو جوونۀ انجيره؛خدا تو چشم پروانه است وقتي از روزنه ي پي...

منتظرم ، منتظرِ تومنتظر روزے کہ از ما بپرسند: خبرِ خوشبختے ر...

نخستدیر زمانی در او نِگریستمچندان که چون نظر از وی باز گرفتم...

آخه با هر کـی به غیـر از مـــــنحالـــــت خوبه یعـــــنی چـی...

احتیاجی به مستی نیستیک فنجان قهوه هم دیوانه ام می کندوقتی می...

☕️🤍قهـوه می‌نوشم وبا فنجانشفال دیدار #تو را می‌ڪَیرمقهـوه‌ے ...

🍃💚 با شروع هر #صبحسرشار می شوم ازتو...که خورشید من از مشرق چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط