شبااشیان شب زده

شبااشیان شب زده
چکاوک شکسته پر
رسیده ام به ناکجا مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست
کسی به فکر ما شدن
از ان تبار خود شکن تو مانده ای وبغض من
از این چراغ مردگی از این براب سوختن
از این پرنده کشتنو از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غم گسار نیس
مرا به خانه ام ببر که شهر یار نیس
مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیس
سکوت نعره میزند که شب ترانه ساز نیس
مرا به خانه ام ببر که عشق در میان نیس
مرا به خانه ام ببر اگر چه خانه خانه نیست.....
دیدگاه ها (۴)

مغزها را کاهگل گرفتند...مغز هایی که میتوانست اندیشه فردایما...

از استاتوس های عاشقانه ی توتا لایک کردن های بااحساس من که بگ...

ﮐﺎﺵ روزگار ﺭﺍ ﺧﯿﺎﻁﻫﺎ ﻣﯽﻧﻮﺷﺘﻨﺪ،ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ ”ﻣﺎﮐﺴﯽ” ﻣﯽﺩﻭﺧﺘ...

مرداد هم تمام شد...دفترشهریور را باز کن...برگ اولش را...با ک...

امر به معروف برای اصلاح جامعه واجب است بحارالانوار ج۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط