چه صبورانه

چه صبورانه
با خیالت درد هایم درمان میشود
حرفایم را گوش میدهد و با همان ارامش خیال، دلم را از بودنت قرص میکند ...
عجیب هم نیست ...
قلب من تنها در کنار قلب تو، اسوده خاطر ضربان میگیرد ...
چشمانم در میان این شلوغی شهر ،تنها با دیدن چشم های تو جهان را زیبا میبیند ...
شاید اتفاقی هم نباشد ...
اما باز دلم توِ واقعی را میخواهد
دیدگاه ها (۱)

به دست‌های غریبم نگاه می‌کردم تو را چقدر به آغوش من بدهکارند...

دوست داشتنی اند آدم های مغرورِ خودخواه سنگدل میدانی کِی؟آن و...

هیچ چیز در دنیابدتر از معمولی شدن برای کسی نیست؛تبدیل به روز...

یادم باشد عاشق کسی شوم،که شعر را بلد باشد !کسی که بفهمد وقتی...

صحنه,پارت یازدهم

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط