enmity in the shadows p⁸
«پارت هشتم؛اتاق های ضد حقیقت»
در اتاقش رو باز کرد و با نیشخند به گروگانش خیره شد.یه زمانی وضیعتشون برعکس بود،قلب کوچیک و پاک سونگمین بین دستای اون مرد گیر افتاده بود و حالا،همون مرد توی اتاق سونگمین.
سونگمین ساندویچی روی زمین گذاشت و زیرلب گفت:
«-بخورش،اگه میخوای زنده بمونی»
بنگ چان سرش رو بلند نکرد،اما دست رد هم به سینه ی ساندویچ نزد.درحالی که دستش رو سمت ساندویچ میبرد از زیر چتری هاش نگاهی به سونگمین کرد که داشت سیگار میکشید،مدتی که باهم بودن سونگمین زیاد الکل میخورد اما هیچوقت سمت سیگار نرفته بود.با لحنی که سعی میکرد عادی نگهش داره گفت:
«-نمیدونستم سیگار میکشی»
«-آخه تو چی میدونی عوضی؟»
همین جواب کافی بود تا بنگ چان از ادامه دادن مکالمه صرف نظر کنه،ظاهرا اعصاب نداشت.اما یکهو چیزی یادس افتاد،هرچقدر هم که سونگمین عصبی بود بنگ چان هم یک هفته بود که توی این چهاردیواری اسیر شده بود.میدونست بقیه قطعا نگرانشن پس نباید بیشتر اینجا میموند.سری بلند کرد و بعد از صاف کردن صداش روبه سونگمین گفت:
«سونگمین...من چقپر دیگه باید بمونم؟ نمیزاری برم؟»
سونگمین این دفعه از روی صندلی چرخ دار بلند شد و سمت بنگ چان رفت.توی صورت پسر بزرگتر خم شد و دود سیگارش رو توی اون صورت در هم جمع شده خالی کردبعد با نیشخندی که نشون میداد از کارش راضی بوده گفت:
«چانی...من به وضوح گفته بودم گورتو گم کنی و بری اما مثل احمق ها برگشتی و توقع داری بزارم بری؟»
کامی از سیگارش که روبه اتمام بود گرفت و ادامه داد:
«یه هوانگ یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنه لی...یه هوانگ حواسش هست چطور داره بازی میکنه»
بنگ چان ابرویی بالا انداخت،بحث به پک و خانواده هاشون رسیده بود؟ خب...چان میتونست این بحثو به سادگی به نفع خودش پیش ببره!
«ولی تو اشتباه رو از قبل مرتکب شدی...چون هنوز رد این لی عوضی رو از توی فلب فسقلیت پاک نکردی،هان سونگمین!»
روی فامیلی حقیقی سونگمین تاکید کرد تا حرص پسر رو دراره و کمی خوش بگذرونه اما جای یک واکنش حرصی،فقط سیلی ای محکم دریافت کرد.سونگمین ته سیگار سوزانش رو روی گونه ی بنگ چان که حالا بخاطر رد دستاش سرخ شده بود گذاشت و درحالی که فشار میداد و به اخم دردمند مرد خیره بود گفت:«میدونی...یه سری از رفتارات باعث میشه فقط بیشتر بیخیال اون احترام گذشته بشم و از خودم متنفر بشم که یه زمانی دوستت داشتم،کریستوفر»
بعد لب هاش رو نزدیک گوش مرد برد و گفت:
«اما من نمیتونم از خودم متنفر باشم زیادی خودمو دوست دارم، پس جاش...از تو متنفر میشم!»
و بعد از اینکه مطمئن شد سیگارش گونه ی مرد رو زخمی کرده،با پوزخند اتاق رو ول کرد و بنگ چان رو مثل یک شی بی ارزش ول کرد،درسته...بنگ چان یه چیز بی ارزش توی خاطرات و زندگی سونگمین بود!
★★★
حدود ده دقیقه منتظر بود تا جنی در اتاق رو باز کنه اما...خب هیچ ندایی نیومد که نشون بده میتونه در رو باز کنه! پس حالا با قانون احمقانه ی یا شانس و یا اقبال در چوبی اتاق رو باز کرد و خب،چیزی گه انتظار داشت ببینه جنی مست نبود...
«خانوم هوانگ؟ شما خوبین؟»
جنی سرش رو طرف ذر برگردوند،چشم هاش تار میدید و مغزش روی حالت استراحت بود اما میتونست صدا و هیکل جیسو رو تشخیص بده.انگشت وسط و اشاره اش رو سمت جیسو گرفت و سمت خودش آورد، یجورایی داشت به دختر میگفت بیاد نزدیکتر.جیسو چندقدمی جلو اومد و گفت
«خانوم هوانگ؟ خوبین؟مستین؟»
جنی خنده ای مستانه سر داد و گفت
«مستم...خیلی مست...خوب؟خوب نیستم...نیستم جیسو»
دستی روی صورتش کشیدو با عجز لب زد
«من با کیا طرفم؟کسایی که به امید زنده بودن یه مشت جسد سوخته این همه کار میکنن؟؟جیسو...من زیادی آشغالم، نه؟»
در اتاقش رو باز کرد و با نیشخند به گروگانش خیره شد.یه زمانی وضیعتشون برعکس بود،قلب کوچیک و پاک سونگمین بین دستای اون مرد گیر افتاده بود و حالا،همون مرد توی اتاق سونگمین.
سونگمین ساندویچی روی زمین گذاشت و زیرلب گفت:
«-بخورش،اگه میخوای زنده بمونی»
بنگ چان سرش رو بلند نکرد،اما دست رد هم به سینه ی ساندویچ نزد.درحالی که دستش رو سمت ساندویچ میبرد از زیر چتری هاش نگاهی به سونگمین کرد که داشت سیگار میکشید،مدتی که باهم بودن سونگمین زیاد الکل میخورد اما هیچوقت سمت سیگار نرفته بود.با لحنی که سعی میکرد عادی نگهش داره گفت:
«-نمیدونستم سیگار میکشی»
«-آخه تو چی میدونی عوضی؟»
همین جواب کافی بود تا بنگ چان از ادامه دادن مکالمه صرف نظر کنه،ظاهرا اعصاب نداشت.اما یکهو چیزی یادس افتاد،هرچقدر هم که سونگمین عصبی بود بنگ چان هم یک هفته بود که توی این چهاردیواری اسیر شده بود.میدونست بقیه قطعا نگرانشن پس نباید بیشتر اینجا میموند.سری بلند کرد و بعد از صاف کردن صداش روبه سونگمین گفت:
«سونگمین...من چقپر دیگه باید بمونم؟ نمیزاری برم؟»
سونگمین این دفعه از روی صندلی چرخ دار بلند شد و سمت بنگ چان رفت.توی صورت پسر بزرگتر خم شد و دود سیگارش رو توی اون صورت در هم جمع شده خالی کردبعد با نیشخندی که نشون میداد از کارش راضی بوده گفت:
«چانی...من به وضوح گفته بودم گورتو گم کنی و بری اما مثل احمق ها برگشتی و توقع داری بزارم بری؟»
کامی از سیگارش که روبه اتمام بود گرفت و ادامه داد:
«یه هوانگ یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنه لی...یه هوانگ حواسش هست چطور داره بازی میکنه»
بنگ چان ابرویی بالا انداخت،بحث به پک و خانواده هاشون رسیده بود؟ خب...چان میتونست این بحثو به سادگی به نفع خودش پیش ببره!
«ولی تو اشتباه رو از قبل مرتکب شدی...چون هنوز رد این لی عوضی رو از توی فلب فسقلیت پاک نکردی،هان سونگمین!»
روی فامیلی حقیقی سونگمین تاکید کرد تا حرص پسر رو دراره و کمی خوش بگذرونه اما جای یک واکنش حرصی،فقط سیلی ای محکم دریافت کرد.سونگمین ته سیگار سوزانش رو روی گونه ی بنگ چان که حالا بخاطر رد دستاش سرخ شده بود گذاشت و درحالی که فشار میداد و به اخم دردمند مرد خیره بود گفت:«میدونی...یه سری از رفتارات باعث میشه فقط بیشتر بیخیال اون احترام گذشته بشم و از خودم متنفر بشم که یه زمانی دوستت داشتم،کریستوفر»
بعد لب هاش رو نزدیک گوش مرد برد و گفت:
«اما من نمیتونم از خودم متنفر باشم زیادی خودمو دوست دارم، پس جاش...از تو متنفر میشم!»
و بعد از اینکه مطمئن شد سیگارش گونه ی مرد رو زخمی کرده،با پوزخند اتاق رو ول کرد و بنگ چان رو مثل یک شی بی ارزش ول کرد،درسته...بنگ چان یه چیز بی ارزش توی خاطرات و زندگی سونگمین بود!
★★★
حدود ده دقیقه منتظر بود تا جنی در اتاق رو باز کنه اما...خب هیچ ندایی نیومد که نشون بده میتونه در رو باز کنه! پس حالا با قانون احمقانه ی یا شانس و یا اقبال در چوبی اتاق رو باز کرد و خب،چیزی گه انتظار داشت ببینه جنی مست نبود...
«خانوم هوانگ؟ شما خوبین؟»
جنی سرش رو طرف ذر برگردوند،چشم هاش تار میدید و مغزش روی حالت استراحت بود اما میتونست صدا و هیکل جیسو رو تشخیص بده.انگشت وسط و اشاره اش رو سمت جیسو گرفت و سمت خودش آورد، یجورایی داشت به دختر میگفت بیاد نزدیکتر.جیسو چندقدمی جلو اومد و گفت
«خانوم هوانگ؟ خوبین؟مستین؟»
جنی خنده ای مستانه سر داد و گفت
«مستم...خیلی مست...خوب؟خوب نیستم...نیستم جیسو»
دستی روی صورتش کشیدو با عجز لب زد
«من با کیا طرفم؟کسایی که به امید زنده بودن یه مشت جسد سوخته این همه کار میکنن؟؟جیسو...من زیادی آشغالم، نه؟»
- ۲.۳k
- ۰۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط