یا حبیب الباکین
یا حبیب الباکین
قسمت هفتم
...
" من چند کلمه حرف بزنم و دیگه برم ...درباره بچه که حرفامونو زدیم ، قرار شد اسمش زینب خانوم باشه . واسه خرج و مخارج بیمارستان ، پول توی کشوی اول دراور گذاشتم . شاید دیر رسیدم ، نمیدونم !... درباره ی خودت ! عاشقتم ! همین ! هر کاری که در توانم بوده برای عشقم کردم دیگه ! اگه کمی و کاستی داشته ، ببخشید ! تا الآن ، ده ماه و دو روز با هم زیر یه سقف بودیم ... یعنی ده و ماه و دو روزه که تو مال منی و من مال توئم !...حلال کن هر خوبی و بدی که از من دیدی ! توی همون کشوی اول ، یه پاکت هست که می خوام وقتی بازش کنی که مطمئن شدی من دیگه نیستم !...اگه یه اتفاقی افتاد ... مطمئن باش پیشت میمونم ... فقط شاید مثل قبل نباشه ... دیگه دیرم شد ... ببخشید ! پرحرفی کردم !..."
تو خیلی چیز ها رو می دانستی ولی مطمئنم این را همین الان فهمیدی : من صدایت را ضبط کردم ! همه ی حرفهایت را دارم ! از لحظه ای که حرف خداحافظی و شهادت را پیش کشیدی تا لحظه ای که توی پارکینگ خداحافظی آخرت را کردی ! همه را دارم ! حرف هایت را از برم ! نمیدانستی ؟ نه ؟!!
توی آسانسور که بودیم ، خم شدی و شکمم را بوسیدی . محکم توی صورتم زدم . صورتم را هم بوسیدی . صدای این ها را هم دارم !
"دوربین داره !"
"نداره خانومی .ولی اگه منظورت دوربین خداست ، خدا دوست داره مرد ، زنشو دوست داشته باشه خانوم ! بذار سیر ببینمت ... راستی از این به بعد ، هرشب راس ساعت هشت شب ، به عکس دو نفریمون نگاه کن ! منم نگاه می کنم !..."
فرصت نشد بقیه ی حرفهایمان را توی آسانسور بزنیم . تازه متوجه شدم که صدایت چقدر بغض داشت !
...
قسمت هفتم
...
" من چند کلمه حرف بزنم و دیگه برم ...درباره بچه که حرفامونو زدیم ، قرار شد اسمش زینب خانوم باشه . واسه خرج و مخارج بیمارستان ، پول توی کشوی اول دراور گذاشتم . شاید دیر رسیدم ، نمیدونم !... درباره ی خودت ! عاشقتم ! همین ! هر کاری که در توانم بوده برای عشقم کردم دیگه ! اگه کمی و کاستی داشته ، ببخشید ! تا الآن ، ده ماه و دو روز با هم زیر یه سقف بودیم ... یعنی ده و ماه و دو روزه که تو مال منی و من مال توئم !...حلال کن هر خوبی و بدی که از من دیدی ! توی همون کشوی اول ، یه پاکت هست که می خوام وقتی بازش کنی که مطمئن شدی من دیگه نیستم !...اگه یه اتفاقی افتاد ... مطمئن باش پیشت میمونم ... فقط شاید مثل قبل نباشه ... دیگه دیرم شد ... ببخشید ! پرحرفی کردم !..."
تو خیلی چیز ها رو می دانستی ولی مطمئنم این را همین الان فهمیدی : من صدایت را ضبط کردم ! همه ی حرفهایت را دارم ! از لحظه ای که حرف خداحافظی و شهادت را پیش کشیدی تا لحظه ای که توی پارکینگ خداحافظی آخرت را کردی ! همه را دارم ! حرف هایت را از برم ! نمیدانستی ؟ نه ؟!!
توی آسانسور که بودیم ، خم شدی و شکمم را بوسیدی . محکم توی صورتم زدم . صورتم را هم بوسیدی . صدای این ها را هم دارم !
"دوربین داره !"
"نداره خانومی .ولی اگه منظورت دوربین خداست ، خدا دوست داره مرد ، زنشو دوست داشته باشه خانوم ! بذار سیر ببینمت ... راستی از این به بعد ، هرشب راس ساعت هشت شب ، به عکس دو نفریمون نگاه کن ! منم نگاه می کنم !..."
فرصت نشد بقیه ی حرفهایمان را توی آسانسور بزنیم . تازه متوجه شدم که صدایت چقدر بغض داشت !
...
۱.۹k
۰۴ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.