وانشات از Jungkook

با همدیگه قرار گذاشته بودید تا همدیگه رو ببینید
بخاطر فشاری که درسات بهت وارد کرده بودن خیلی خسته بودی و یکم ناراحت و تنها کسی که میتونست به وضعیتت ارامش ببخشه و حالتو خوب کنه اون بود
توی پارک منتظرش بودی و همینطور به دور برت نگاه میکردی که دیدی از دور داره بهت نزدیک میشه
با دیدنش لبخند ملیحی زدی و دستت رو براش تکون دادی
قدم هاش رو تند تر کرد و اومد و بهت نزدیک شد
چشماتو بستی و اروم نفس عمیقی کشیدی و سعی کردی لبخندت رو پررنگ تر کنی تا متوجه حالت نشه
اومد بغلت کرد و سرتو ناز کرد
تو رو از خودش دور کرد و یکم سرشو پایین اورد تا صورتت رو ببینه
با دیدن چهرت لبخندش کمرنگ شد و ازت پرسید
+ب..بیب حالت خوبه؟
سرتو تکون دادی و گفتی
-هوم
صورتش حالت نگرانی‌ای گرفت و گفت
+مطمئنی؟
با پرسیدن دوباره این سوال دیگه چیزی دست خودت نبود و اشک کوچیکی از گوشه چشمت سرازیر شد
+بیب؟
اشکات از چشمات سرازیر شده بودنو این دست خودت نبود
با دستات اشک هات رو پاک کردی و با لبخند زوری ..بغض و صدای لرزونت رو بهش گفتی
-جونگ کوکا...م..میشه فقط بغلم کنی؟
اون بعد شنیدن حرفت بدون توقف بغلت کرد و سرتو توی سینه‌های مردونش پنهون کرد
و موهاتو نوازش کرد و نگران زمزمه میکرد
+بیب گریه نکن
صدای گریت قلبمو درد میاره
هرچی هست ماباهم درستش میکنیم
بیا هرچی ک روبرومونه رو شکست بدیم هوم؟
سرتو اروم تکون دادی و از بغلش اومدی بیرون
به چشم هاش نگاه کردیو گفتی
-ممنونم که تو هر شرایطی کنارمی
بهت نزدیک تر شد و اروم
بوسه ای روی پیشونیت گذاشت و گفت
+این همون کاریو که تو توی شرایط سختم برای من انجامش میدی بیب

#madi ~ #BTS~ #Oneshot
@fan_bts_madi
دیدگاه ها (۲)

کپشن !

ایمجین از Jungkook

ایمجین از Suga

سناریو از Teahyung

My angel (part5)نفهمیدی چیشد که مرد ازت جدا شد و با خوردن مش...

وانشات تهیون••••این اواخر استرس شدیدی داشتی و وقتی هم که به ...

تکپارتی تام

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط