کمند گیسوکمند part:20
کمند #گیسوکمند #part:20
عصبی بود اما سعی میکرد مهارش کنه بسمت دختره رف ک دختره جیغ کشیدو گف ؛doooorrrr ...galma
وایساااا...نیا
ن میتونست علیسان و بزنه ن میتونست رفتن علیسانو تحمل کنه اه حالم بهم خورد دختر انقدر نچسب ندیده بودم
میخاد بزور خودشو غالب این پسره کنه نچ نچ واقعن من فک کنم زده بسرم اما من چرا مص گاوا اینجا وایسادم ک علیسان بم ی اشاره امد ک با چشو ابرو گفم ؛چیه ؟ دوباره همون کارو کرد دید متوجه نمیشم ی حالت تاسف نشونم داد برو بمیر ببینم اه دختره هم ناز میکنه نمیزنه منم خلاص،شم هم خودش
علیسان با چش گف از اون طرف بیا یعنی چی یعنی از من خنگ تر هس نمیدونم این اواخر ایکیوم بر اثر استرس رفته ب خواب زمستانی اه کمند الان وقت مسخره بازی نیس نبخدا مسخره نمیکنم واقعیتو میگم همیشه حقیقت تلخ بودع (خاهرت تو خطر میوفته اگه علیسانو نجات ندی""")
ترسیده از کنار دیوار داشتم ب پشت دختره میرفم علیسانو بیتا داشتن باهم حرف میزدن ک لحضه اخر علیسان اسلحرو گرف گذاش رو پیشونیش و چشاشو بست و دختره هم گریه میکرد هم دستاش میلرزی ک ی لحضه ی ناگهانیی عربده زد:vooooorrrr hadiii bakliyorom
بزننن زود منتظرم واقعن داره چ اتفاقی میوفته ک دختره یلحضه چش سرد شدو پشت اسلحرو کشید و ب پشت دختره رفتمو با پشت اسلحه زدم ب کمرش ک خم شدو اسلحه از دستش افتاد و علیسان چشاشو باز کرد تعجب زده نگام کرد فک کرد هرضشو ندارم ها و گفت :زود باش باید بریم ک خاستیم بسمت در بریم ک سه تا مرد کوشتی کج جلو در وایساده بودن ب خشکی شانس اینا دیگ از کجا امدن اما مسلح نبودن ک علیسان خطاب بم گفت : بوکس بلعدی
*اوهوم-خب فک کن که اینا کیسه بکسن و کسایی هستن ک تو ازشون متنفری +اما اونا نیسن ک -چقدر خنگی تو با حرص بهش خیره شدمو گفتم :هه هه فهمیدیم شما نخبه این
بیخیال ی چش غره بطرفم رفو نزدیکشون شد خاک برسرم من امدم تا علیسانو سالم ببرم بیرونو بخودم مدیونش کنم الان وخت لجبازی نیس ک علیسان جلوشون وایسادو گفت؛hadii chacilin
زود کنار برین .
اما اونا هولش دادن عقب ک علیسان حرصی خندیدو وبرگشت طرفمو ی چشمک تحویلم داد و تو یلحضه یجوری بلند شو مشت زد تو صورتش هم شاخ در اوردم و حیرت کردم هم داشتم غش میکردم ک مرده بزرگ افتاد زمین یعنی انقدر جون داشتن ک نمدونم تو ی لحضه چیشد ک یکی دستای علیسانو گرف اون یکی با مشت زد تو صورت علیسان من دردم امد😖
منم قشنگ نظاره گر بودم ک علیسان جفت پاشو بلند کردو کوبید رو شکمش انقدر محکم ک مرده عقب عقب رفتو تعادلشو از دست دادو افتاد زمین ک علیسان برگشت طرف اون یکی ک اونی ک افتادع بود زمین ی چوب برداشت خاصت بزنه بسر علیسان از پشت ک داد زدم :مواظب باش و بطرف مردع دویدمو تو ی حرکت پریدم روش و موهاش و گرفم عجب صحنه ای بود ک داشت داد میکشید
عصبی بود اما سعی میکرد مهارش کنه بسمت دختره رف ک دختره جیغ کشیدو گف ؛doooorrrr ...galma
وایساااا...نیا
ن میتونست علیسان و بزنه ن میتونست رفتن علیسانو تحمل کنه اه حالم بهم خورد دختر انقدر نچسب ندیده بودم
میخاد بزور خودشو غالب این پسره کنه نچ نچ واقعن من فک کنم زده بسرم اما من چرا مص گاوا اینجا وایسادم ک علیسان بم ی اشاره امد ک با چشو ابرو گفم ؛چیه ؟ دوباره همون کارو کرد دید متوجه نمیشم ی حالت تاسف نشونم داد برو بمیر ببینم اه دختره هم ناز میکنه نمیزنه منم خلاص،شم هم خودش
علیسان با چش گف از اون طرف بیا یعنی چی یعنی از من خنگ تر هس نمیدونم این اواخر ایکیوم بر اثر استرس رفته ب خواب زمستانی اه کمند الان وقت مسخره بازی نیس نبخدا مسخره نمیکنم واقعیتو میگم همیشه حقیقت تلخ بودع (خاهرت تو خطر میوفته اگه علیسانو نجات ندی""")
ترسیده از کنار دیوار داشتم ب پشت دختره میرفم علیسانو بیتا داشتن باهم حرف میزدن ک لحضه اخر علیسان اسلحرو گرف گذاش رو پیشونیش و چشاشو بست و دختره هم گریه میکرد هم دستاش میلرزی ک ی لحضه ی ناگهانیی عربده زد:vooooorrrr hadiii bakliyorom
بزننن زود منتظرم واقعن داره چ اتفاقی میوفته ک دختره یلحضه چش سرد شدو پشت اسلحرو کشید و ب پشت دختره رفتمو با پشت اسلحه زدم ب کمرش ک خم شدو اسلحه از دستش افتاد و علیسان چشاشو باز کرد تعجب زده نگام کرد فک کرد هرضشو ندارم ها و گفت :زود باش باید بریم ک خاستیم بسمت در بریم ک سه تا مرد کوشتی کج جلو در وایساده بودن ب خشکی شانس اینا دیگ از کجا امدن اما مسلح نبودن ک علیسان خطاب بم گفت : بوکس بلعدی
*اوهوم-خب فک کن که اینا کیسه بکسن و کسایی هستن ک تو ازشون متنفری +اما اونا نیسن ک -چقدر خنگی تو با حرص بهش خیره شدمو گفتم :هه هه فهمیدیم شما نخبه این
بیخیال ی چش غره بطرفم رفو نزدیکشون شد خاک برسرم من امدم تا علیسانو سالم ببرم بیرونو بخودم مدیونش کنم الان وخت لجبازی نیس ک علیسان جلوشون وایسادو گفت؛hadii chacilin
زود کنار برین .
اما اونا هولش دادن عقب ک علیسان حرصی خندیدو وبرگشت طرفمو ی چشمک تحویلم داد و تو یلحضه یجوری بلند شو مشت زد تو صورتش هم شاخ در اوردم و حیرت کردم هم داشتم غش میکردم ک مرده بزرگ افتاد زمین یعنی انقدر جون داشتن ک نمدونم تو ی لحضه چیشد ک یکی دستای علیسانو گرف اون یکی با مشت زد تو صورت علیسان من دردم امد😖
منم قشنگ نظاره گر بودم ک علیسان جفت پاشو بلند کردو کوبید رو شکمش انقدر محکم ک مرده عقب عقب رفتو تعادلشو از دست دادو افتاد زمین ک علیسان برگشت طرف اون یکی ک اونی ک افتادع بود زمین ی چوب برداشت خاصت بزنه بسر علیسان از پشت ک داد زدم :مواظب باش و بطرف مردع دویدمو تو ی حرکت پریدم روش و موهاش و گرفم عجب صحنه ای بود ک داشت داد میکشید
۲۲.۲k
۲۷ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.